Project Description

فرد و جامعه
نگاهی آماری به پیامد توصیه‌های دوره‌ی کرونا

همه‌گیری کرونا مجموعه‌ی بزرگی از دستورهای بهداشتی و رفتاری را به همراه آورد. حجم وسیعی از تبلیغات و آموزش‌ در حال انجام است و جامعه آماج پیام‌های رنگارنگ شده است. از توصیه‌های سازمان بهداشت جهانی گرفته تا انبوه کلیپ‌ها و متن‌ها در فضاهای رسانه‌ای، حجم سنگین اطلاعات همچون سیل هیجان بر جامعه می‌بارد. مروری بر منطق این پیام‌ها نشان می‌دهد که همه‌ی علوم کم‌وبیش برای وضعیت جدید حرفی برای گفتن دارند. مدت‌های مدیدی است که بخش بزرگی از سیاست‌ِ حکمرانی روی ایده‌ی فرهنگ‌سازی سوار شده است. این ایده برای مواجهه با بحران‌های خرد و کلان آموزش، پیام‌های فرهنگی را همچون دم دست‌ترین راه حل به کار می‌بندد. این مسأله در دامنه‌ای جهانی قابل بررسی است و محصول سیاست‌های خاصی است که روی ایده‌ی خودتنظیمی سوار هستند. ایده‌ی خودتنظیمی یا خودگردانی بر این فرض استوار شده است که اگر هر کس درست عمل کند، جامعه درست عمل خواهد کرد. این، نوعی وارونه‌خوانی از مسایل و راه‌حل‌های اجتماعی است. در این مقاله بررسی می‌کنیم که چنین ایده‌ای چه مشکلاتی را در دوره‌ی کرونا پدید آورده است.


افسانه‌ی اصلاح

«اگر هرکس از خود شروع کند جامعه اصلاح می‌شود». این ایده در نهایت چیزی به نام جامعه همچون واحدی مستقل از تک تک افراد را چندان وقعی نمی‌نهد و فهمش روی بنیاد پیش‌فرض «جامعه همچون جمع تک تک افراد» استوار است. فهمی که از قرن نوزدهم، کهنه و نخ‌نما به زندگی خود ادامه می‌دهد. این نوع فهم، منطق درونیِ حیات اجتماعی از قشربندی اجتماعی گرفته تا آرایش طبقاتی و روند‌های دگرگونیی تاریخی و شکل‌بندیی ذهنیتِ جمعی را همچون اموری دست چندم و یا غیر واقعی تلقی می‌کند. شاید در ظاهر ایده قشربندی و آرایش طبقاتی و هر آنچه اجتماعی است، در منطق کلامی نفی نشود اما منطق تحلیلی و الگوی مواجهه با وضعیت، کنار گذاشته می‌شود چرا که کوشش تک تک افراد برای هر کاری در سطح جامعه بسنده است و مشکل اجتماعی به شکل فردی حل‌شدنی است. مشکل در کیفیت ورود برای حل مشکل نیست، در کمیت است. اگر افراد بیشتری برای حل مشکل اجتماعی جمع شوند، مشکل حل می‌شود. این ایده و این نوع فهم، پرسشی را از ذهن ما خط می‌زند: چرا و چگونه عده‌ی زیادی برای حل مشکل اجتماعی جمع می‌شوند یا نمی‌شوند؟

فردی که بیرون ایستاده است

در دستورهای بهداشتی و درمانی و در شعار فاصله‌ی اجتماعی، فردی انتزاعی و بیرون یا بریده از جامعه حضور دارد که تاریخ و زمان و مکان آن جوهر بنیادینی است که اراده‌ورز است، عقلانی است، آموزش‌پذیر است، فرهنگ‌پذیر است و در نهایت کافی است از مرزهای ناآگاهی به مرزهای آگاهی برسد تا بتواند خودگردان شود. این تأکید مفرط روی ذهنیت و آگاهی رابطه آگاهی با حیات اجتماعی-اقتصادی را یک سویه می‌فهمد بدین معنا که آگاهی انسان‌ها تعیین‌کننده منطق زندگیِ اجتماعی آن‌ها است. آگاهی هم امری خودبنیاد و جوهرین است و با انواع آموزش‌ها قابل حصول. این گفتمان که بسیار مطلوب برای حکمرانان جامعه‌گریز و جامعه‌ستیز هم است، در روزهای کرونایی قدرت و قوت بیشتری گرفته است و تمامیِ دم و دستگاه‌های خود را به کار انداخته است تا آگاهی را ببخشد و فرهنگ را بسازد اما مسأله‌ای بنیادین را در پرانتز نهاده است و آن هم منطق قشربندیِ اجتماعی است.
زمانی که از جایگاه طبقاتی و قشرهای اجتماعی سخن می‌گوییم به نیرویی اجتماعی شااره داریم که فراتر از نیت و آگاهی تک تک افراد و بر همان افراد اثر می‌گذارد. آنان را به این سو و آن سو می‌کشاند. مانعی یا کمکی در راه اراده‌ی آنان است. آنان را همسو می‌کند یا گروه گروه پراکنده می‌سازد. این نیروی اجتماعی اگر در تحلیل‌ها بیرون انداخته شود خواه ناخواه هر ایده‌ی اصلاح به مجموعه دستورالعمل‌هایی ختم خواهد شد که بدون در نظر گرفتن جامعه و برای فرد صادر شده‌اند لذا سرانجام بی‌اثر یا کم‌اثر می‌شوند. بی‌اثر شدن این دستورالعمل‌ها را هم اهل فردی‌سازی امور اجتماعی، به مفاهیمی عام و بی‌معنا که در هر ناکامی کاربرد دارند همچون فقر فرهنگی، بی‌توجهی افراد، بی‌مبالاتی جمعی، کمبود آموزش و تبلیغات بدخواهان فرومی‌کاهند. در واقع، از یان پرسش که کدام نیرو اراده‌های مردمان را به این سو و آن سو می‌کشد، می‌گریزند.

 

 

فضا و فاصله‌ی اجتماعی

برای نشان دادن ضعف کارایی دستورهای فردی‌شده برای جامعه، داده‌های آماری مرکز افکارسنجی دانشجویان ایران (ایسپا) درباره دیدگاه مردم ایران درباره کرونا را می‌‌توان مورد تحلیل قرار داد. توصیه‌های مکرری درباره‌ی رعایت فاصله‌ی اجتماعی مطرح می‌شود. یکی دیگر از توصیه‌های رایج این است که زمانی که نشانه‌های مشکوک به کرونا داشتید خود را در اتاقی جدا از دیگران قرنطینه کنید و تا حد امکان از سرویس بهداشتی جداگانه استفاده کنید. این مجموعه از توصیه‌ها در عمل گویی چیزی به نام آرایش طبقاتی و نسبتش با فضای زندگی را به رسمیت هم نمی‌شناسند. داده‌های ایسپا نشان می‌دهد که نوع منزل مسکونی 43.2 درصد از پاسخگویان آپارتمانی و 56.2 درصد غیرآپارتمانی بوده است. 31.7 درصد تعداد اتاق منزل خود را یک اتاق، 48.9 درصد دو اتاق و 14.7 درصد نیز سه اتاق و یا بیشتر از آن ذکر کرده‌اند 2 درصد نیز گفته‌اند که منزلشان هیچ اتاقی ندارد.

این تصویر از فضای زندگی نشان می‌دهد که حتی اگر افراد پیام‌ها و دستورالعمل‌های بهداشتی را دریافت کنند و عمیقاً هم آن را درونی کنند امکانات عینیِ عملی کردن دستورالعمل‌ها را ندارند. کنش اجتماعی در خلأ صورت نمی‌بندد و متأثر از محدودیت‌ها و امکاناتی است که فضای زندگیِ در اختیار کنشگر می‌گذارد. نظری به منطق توزیع فضای زندگی به خوبی نشان می‌دهد که بخش اعظمی از افراد در عمل می‌توانند شنونده یا ناظر توصیه‌هایی مبتنی بر قرنطینه خانگی در صورت مشکوک بودن به ابتلا داشته باشند. اگر داده‌هایی در مورد سرویس بهداشتی منازل، کیفیتِ مسکن و امکانات داخلی منازل می‌‌داشتیم این تصویر پیچیده‌تر نیز می‌شد و روشن می‌کرد که نسبت فضای زندگی با بیماری واگیردار در ایران معاصر چگونه است.

 

جهان پساکرونا

بحث‌های بسیاری در مورد جهانِ پساکرونا مطرح شده است. کرونا بسیاری چیزها را رؤیت‌پذیر کرده است و نابرابری را در گستره وسیع‌تری دیدنی کرده است. تا پیش از کرونا سخن گفتن از فضای زندگی و بیماری همه‌گیر شاید چندان توجهی را به خود جلب نمی‌کرد. حالا بسیار روشن است که نابرابری در فضای زندگی فقط چیزی برای فقرا نیست این نابرابری گستره‌ای به وسعت جهان را تحت تأثیر قرار می‌دهد. زمانی که فضای زندگی بی‌کیفیت و کوچک است امکان قرنطینه‌کردن و طبعاً مهارکردن بیماری را دشوارتر می‌کند ناتوانی در مهار بیماری یعنی تأثیری مستقیم بر زندگیِ همگان. اینجا است که نباید نابرابری را صرفاً امری فردی و روان‌شناختی خواند. نابرابری علیه زندگیِ اجتماعی «ما» است.
زمانیِ که فشردگیِ فضایی و میزان تراکم را به این معادله اضافه کنیم مسئله ساختاری‌تری و پیچیده‌تر می‌شود. تراکم منازل در یک محله، کیفیت آن‌ها، میزان شلوغی یک محله و نسبتش با فاصله اجتماعی را وارد تحلیل کنیم و بیماریِ همه‌گیر را به معادله بی‌افزاییم چه خواهیم دید؟ در چنین محلاتی چگونه باید فاصله اجتماعی را رعایت کرد؟ مسئله نابرابری و فضای زندگیِ چیزی است که کرونا بیش از پیش بر ما آشکارش می‌کند و عمیقاً بر این نکته تأکید می‌کند که دولت‌ها نمی‌توانند مسئله مسکن را از سر خود باز کنند و آن را به بازار آزادی حواله بدهند که هرچه بیشتر مسکن می‌سازد در عمل بسیاری از افراد را بی‌خانمان‌تر می‌کند تا خانه‌دار؛ این بازار هرچه بیشتر می‌سازد گویی فضای زندگیِ افراد را کوچکتر می‌کند تا بزرگتر. طی سالیان گذشته سیاست‌های ملک و مسکن در ایران معاصر به سمتی رفته است که عملاً در حال فقیرسازی مضاعف جامعه است و بحرانِ این فقیرسازیِ در روزهایی چنین بلازده بیشتر و بیشتر رخ می‌نماید.

 

خیریه‌گرایی و مسئله نابرابری

خیریه‌گرایی از عمده‌ترین راهکارهای مواجهه با مسأله‌ی آسیب‌دیدگان شده است. این راهکار به‌گونه‌ای است که برای حل مسایلی ساختاری همچون خیابان‌خوابی به سمت ایدهی دیوار مهربانی حرکت می‌کند و برای معضل گران شدنِ اجاره خانه، ایدهی پویش صاحب‌خانه خوب را توصیه می‌کند. هم‌زمان با بالا رفتن میزانِ آسیب‌دیدگان تعداد نهادهای خیریه‌ نیز بالا می‌روند و بررسی همبستگیِ میزان رشد نهادهای خیریه با رشد میزانِ آسیب‌دیدگان می‌تواند شاهدی باشد بر ناکارآمدی خیریه‌گرایی برای حل معضلات ساختاری.
در میانهی کرونا و آسیب دیدنِ بسیاری از مشاغل و ضربه‌خوردن به درآمد بسیاری از افراد این راهکار دوباره بدل به سکه رایج بازار شده است و با استراتژی‌های فردی تلاش دارد راه حلی برای مسأله‌ای کلان و ساختاری ارائه کند. بدیهی است که این استراتژی‌ها در بهترین حالت این بحران را بازتولید می‌کنند و نه حل. برای مثال برای رفع معضل فقر غذایی توزیع گاه به گاه غذا به قالب‌های مختلف عملاً هیچ مشکلی را حل نمی‌کند. حل معضل فقر با استراتژی‌های خیریه‌گرایانه بیش از آنکه در خدمت رفع نیاز فقیر باشد در خدمت ایجاد احساسی مثبت برای خَیر است چراکه بعد از تمام شدنِ خِیرِ خَیّر مسئله اصلی فقیر دوباره سرباز می‌کند. درست مثل تک وعده غذایی‌ای که به گرسنه داده می‌شود که در جهت رفع گرسنگی نیست بلکه در جهت سیر کردنِ یک وعده‌ای یک گرسنه است. این استراتژی‌ها معطوف‌اند به فقیر و البته ایجاد احساس اخلاقی بودن در خیرین و نه حل مسئله فقر و نابرابری.

 

تلاش ناکام

تلاش برای حل مسائل ناشی از کرونا با استراتژی توصیه‌های فردی، در عمل به وضعیتِ ساختاری و منطق نابرابری تمرکز ندارد. یافته‌های ایسپا نشان می‌دهد که بخش بزرگی از مردم توانِ کمک مالی به دیگران را ندارند. این یافته‌ها نشان از عمق نابرابری دارد، نابرابری‌ در زمانه کرونا وضعیت را پیچیده‌تر نیز می‌کند. در خصوص کمک مالی و مادی به دیگران در دو ماهی که از اعلام شیوع ویروس کرونا در ایران می‌گذرد تنها 34.7 درصد افراد گفته‌اند کمک مالی در قالب پول یا کالا به دیگران داشته‌اند و 9.5 درصد قصد دارند در آینده کمک کنند.
فراموش نکنیم که این کمک‌ها در عمل در خدمتِ استراتژی‌های خیریه‌گرایانه و اخلاقی قرار دارند و ممکن نیست لزوماً چیزی به نام معضل فقر یا آسیب‌های اقتصادیِ سنگین ناشی از کرونا را درمان کنند یعنی مهم نیست که چرا عده‌ای فقیر هستند یا عده‌ی بیشتری به کمک نیازمند می‌شوند. تمرکز بر این است که به آن‌ها کمک شود. البته که این درست است اما کافی نیست. البته اگر تمرکز برنامه‌های اجتماعی تنها بر این مورد باشد، دیگر درست هم نیست.
این داده‌ها نشان می‌دهند که حتی بخش بزرگی از مردم توان وارد شدنِ برای تحقق استراتژی‌های کم‌اثر خیریه‌گرایانه را نیز ندارند. مطابق آمارها 48.6 درصد گفته‌اند که توان مالی برای کمک ندارند. 44.9 درصد ساکنان مناطق شهری توان کمک ندارند و این میزان بین ساکنان مناطق روستایی 61.8 درصد است. همچنین نتایج جدول تقاطعی بین تأثیر شیوع ویروس کرونا بر اقتصاد افراد و کمک مالی به دیگران در دوران شیوع کرونا نشان می‌دهد که 41.3 درصد افرادی که شرایط شغلی‌شان تغییری نداشته است نیز توان اقتصادی برای کمک به دیگران را ندارند. از این رو این گروه نه در این دوره‌ی زمانی بلکه همیشه در تنگنای اقتصادی می‌مانند.

 

بازار فقر

یکی از عمده‌ترین وظایف دولت‌ها فقرزدایی است. بسیاری از دولت‌های جهان بیش از 5 دهه است که حداکثر تلاش‌شان را می‌کنند تا این وظیفه را از سر خود باز کنند و بسیاری نیز این وظیفه را از سر خود باز کرده‌اند. در ایران، اصولی همچون اصل 43 و 44 قانون اساسی به صراحت وظیفه‌ی کاهش فقر و توزیع امکانات برای عموم را با حفظ منابع و دارایی‌های عمومی روشن کرده‌اند اما سایهی سنگین تفسیر و سیاست‌های کلی اصل 44 بر سایر اصولِ ناظر بر حیات اقتصادی ایرانیان معضلاتی جدی طی 3 دهه گذشته به بار آورده است. گرچه هدف آن تفسیر و سیاست‌ها، ایجاد درآمد برای اداره‌ی کشور و روی کاغذ، فقرزدایی بود، در عمل موجب فقر پایدار شده است.
درست است که بسیاری از دولت‌ها وظیفهی فقرزدایی را از سر خود باز کرده‌اند اما نگرش‌های عمومی به‌درستی یکی از کارویژه‌های دولت‌ را رفع محرومیت و مداخله در شرایط بحرانیِ اقتصادی می‌پندارد. نتایج نظرسنجی ایسپا نشان می‌دهد که 57.6 درصد مردم معتقدند دولت توان اقتصادی زیادی جهت حمایت از آسیب‌دیدگان اقتصادی دارد. 6.7 درصد دراین خصوص نظر بینابین داشته‌اند و 24.2 درصد گفته‌اند دولت توان کمی برای حمایت از آسیب دیدگان اقتصادی دارد. همچنین لازم به ذکر است 67.4 درصد افرادی که به واسطه‌ی شیوع ویروس کرونا درآمدشان کاهش یافته است معتقدند دولت توان اقتصادی زیادی برای حمایت از آسیب‌دیدگان اقتصادی دارد. این میزان بین افرادی که شغلشان را از دست داده‌اند 68.8 درصد است. 62.9 درصد افرادی که سرانه‌ی هزینه هر فرد در خانواده‌شان کمتر از 500 هزار تومان است معتقدند دولت توان اقتصادی زیادی برای حمایت دارد و این میزان بین افرادی با سرانه هزینه بیش از یک میلیون تومان 57.1 درصد است. بای این‌ حال، درصد ناچیزی از مردم بر این باور هستند که دولت از امکانات خود برای کاهش فقر و نابرابری و حمایت از آسیب‌دیدگان استفاده می‌کند. البته باید توجه داشت که رضایت از برخورد دولت با پیامدهای کرونا به تدریج بهتر شده است و این نشان می‌دهد که دولت با تأخیر، در برخی موارد وارد شده است.

 

کاهش درآمد مردم

طبق پاسخ‌ها، شیوع ویروس کرونا موجب کاهش درآمد 50.7 درصد افراد شده است. 41.7 درصد کسب و کارشان تعطیل شده است و 13.5 درصد شغلشان را از دست داده‌اند. تنها 26.3 درصد افراد نمونه گفته‌اند وضعیت اقتصادیشان تغییری نکرده است. همچنین 0.6 درصد به دلیل شیوع ویروس کرونا وضعیت اقتصادیشان بهبود یافته است. لازم به ذکر است در بین افرادی که کارشان تعطیل نشده است نیز 42 درصدشان تجربه کاهش درآمد را داشته‌اند. همچنین 15.7 درصد از افرادی که در بخش خصوصی کار می‌کنند گفته‌اند کارشان را از دست داده‌اند. 62.9 درصد افرادی که شغلشان را از دست داده‌اند معتقدند دولت توان اقتصادی زیادی برای حمایت از آسیب‌دیدگان اقتصادی دارد که معنای تلویحیش انتظار از دولت برای حل مسئله این طیف است.
به عبارات دقیق‌تر حتی اگر دولت‌ها (نه فقط در ایران که در سرتاسر جهان) تلاش کنند با مکانیسم‌های حقوقی چنین وظایفی را از سر خود باز کنند باز هم دولت و حاکمیت در افکار عمومی نهادی است برای مداخله در شرایط بحرانی به نفع جامعه و رفع مسائلش حتی اگر هزاران استراتژی و توجیه اقتصادی، حقوقی، سیاسی و امنیتی آورده شود باز هم نباید فراموش کرد که منطق زندگی اجتماعی است که تعیین می‌کند دولت چیست و چه باید بکند. اگر دولت، نهادهای عمومی، سیاست‌گذاران، رویه‌های اداری، سیستم‌های تقنینی، دستگاه قضایی، نیروهای نظامی که در زمان صلح وظایف خدمت‌رسانی عمومی می‌یابند و مواردی از این دست، دست‌به‌کار شوند که مشکل را در سطح اجتماعی حل کنند و موانع را از سر اراده‌های مردمان بردارند، آنگاه توصیه‌های فردی و اخلاقی نیز مؤثرتر می‌افتد و جای توجه دارد وگرنه با فراموش کردن راه‌حل‌های اجتماعی، راه‌حل‌های فردی حجابی می‌شوند بر مسایل و راه‌حل‌های واقعی.

 

نویسنده: آرش حیدری؛ عضو عیئت علمی دانشگاه علم و فرهنگ
ماهنامه پیشران (آینده‌پژوهی کسب‌وکار)/اردیبهشت‌‌ماه 99