Project Description
نقد نوعی نگاه
تحقیق عصبشناختی، پیشنهاد سیاستهای اجتماعی
نقد زیر مربوط است به گزارش تحقیقی از دکتر وحید نجاتی که توسط مرکز بررسیهای استراتژیک منتشر شده است.1 تحقیق دکتر نجاتی، دانشیار دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی دانشگاه شهید بهشتی، به بررسی عصبشناختی فرهنگ مردم ایران اختصاص دارد در دوره ریاست دکتر پرویز داوودی و دولت دوم دکتر محمود احمدینژاد در مرکز یادشده تهیه شده است.
مقدمه
هدف از نقد این پژوهش، برشمردن چند اشتباه اساسی در پژوهشهایی است که گاهی برای تولید اسناد پشتیبان و پیشسیاستگذاری اجتماعی در ایران انجام شدهاند. این اشتباهها معمولا در تحقیقات پزشکی و روانشناختی رخ دادهاند. در پژوهش دکتر نجاتی که به عنوان سندی پشتیبان برای تدوین اقداماتی در جهت الگوی اسلامیایرانی پیشرفت تهیه شده است، «فرهنگ همچون مجموعهای از باورها، آداب و رسوم و رفتارها است که تعاملات انسانی را شکل میدهند» اما گفته شده که «مطالعهی فرهنگ با بررسی ارزشهای حاکم بر جامعه صورت گرفته است» یعنی بخشی از اخلاق اجتماعی (ارزشی و نه هنجاری) مورد سنجش قرار گرفته است. بهطور دقیق، «ارزشهای فردگرایی/جمعگرایی، مردگرایی/ زنگرایی، ساختار قدرت، تحمل ابهام و آیندهنگری سنجیده شدهاند».
مشکل تعمیم قلمرو
اولین مشکل که در همین جا آشکار میشد، ناهمخوانی عنوان پژوهش با سنجش انجامشده است. این مشکل سبب میشود سیاستگذار که با نتایج این پژوهش سروکار دارد، آن را در جایی گستردهتر از قلمرو تحقیق به کار برد. در واقع، چند دوگانه یا طیف رفتاری سنجیده شدهاند اما در مورد فرهنگ جامعه نتایجی عنوان شده است. «آزمون ارزشهای فرهنگی هافستد» از اساس برای چنین هدفی طراحی نشدهاند. از این «مطالعهی مقطعی به شکل پرسشنامهای با پاسخ ٢١٩٩ نفر ایرانی» مسلما در مورد فرهنگ جامعه که امری است تاریخمند، نمیتوان نتیجهای جز یک تصویر جزیی رفتاری لحظهای گرفت.
در این پژوهش که «پرسشهای تصویری پس از هنجاریابی و تحلیل عاملی مورد استفاده قرار گرفتهاند و برای هر یک از ابعاد گفتهشدهی فرهنگ، آزمون با پرسشهای ضمنی تقویت شده است»، روش تحلیل، واریانس چند راهه است و برای بررسی اثر نسل (دو گروه زیر و بالای ٣۵ سال) و جنس (دو گروه مرد و زن) و تحصیلات (دو گروه زیر دانشگاهی و دانشگاهی) و قومیت (هفت گروه فارس، کرد، لر، ترک، مازنی، لک و بختیاری ) وجود داشتهاند. بنابراین، قرار است تنها تفاوت دوگانههای گفته شده در این گروهها بررسی شود. این تحقیق، چیزی جز همین نتیجه فقط و فقط برای مقطع سنجش را نمیدهد. در نتایج خواهیم دید که تعمیم بسیار بزرگتر و ناروایی صورت گرفته است.
فروکاستن معنا به عصب
در یافتههای این پژوهش، «ایرانیان مردمانی پذیرای قدرت سلسلهمراتبی» دیده شدهاند که این مورد در مورد لرها و لکها بیش از بقیه است». بر این اساس نتیجه گرفته شده است که «ساختار قدرت توزیع شده، الگوی مناسبی برای مدیریت در ایران نیست». این گزاره، برپایهی تعمیمی ناروا بیان شده است. الگوی مناسب برای مردم، ربطی به سنجش رفتار آنان در یک مقطع ندارد. اگر مردمی کممهارت باشند، آیا میتوان گفت که کسبوکارهای پیچیده برای آن مردم مناسب نیست؟ کسی چنین برداشتی نمیکند بلکه گفته میشود باید به تقویت مهارتها و توانمندسازی مردم پرداخت. اگر مردمی فقیر باشند، آیا میگوییم الگوهای تولید ثروت برای چنین مردم مناسب نیست؟ این اشکال آشکار به نظر میرسد اما چرا محقق چنین اشتباهی کرده است؟
این اشتباه از آنجا ناشی میشود که توصیف واکنشهای عصبی و زیستی مرجع صدور گزارههای تجویزی سیاستگذارانه شوند. حتی اگر کنشهای اجتماعی را در یک مقطع بسنجیم، مجاز نیستیم آنها را به فرهنگ مردم تعمیم دهیم، چه رسد به این که از آزمونی عصبشناختی، روانشناختی یا رفتاری چنین برداشتی کنیم. مردم در شرایط اجتماعی مختلف، کنشهای متفاوتی بروز میدهند. مثلا اگر ساختارهای اجتماعی و سیاسی، با روابط قدرت سلسلهمراتبی شکل گرفته باشند، مردم هم همان گونه رفتار میکنند. همچنین ممکن است در مقطع پژوهش، مردم در چنین شرایطی باشند و این موضوع، پایدار نباشد. بهطور کلی، این که جامعه را جمع جبری افراد بدانیم، تصوری پیشاجامعهشناختی است و در سیاستگذاری که کنشی است مدرن، برخطا خواهد بود.
توجیهسازی شبهعلمی
آنچه نباید از نظر دور داشت، سوگیرانه بودن خواسته یا ناخواستهی موضوع و نتیجهی تحقیق است. در فرآیند تحقیق، در شرایطی آرمانی، تنها سنجش و رسیدن به یافتهها ممکن است بیطرفانه باشد. در نتیجه نمیتوان گفت که «طبق این پژوهش مردم ایران مردسالار هستند پس نقشهای جنسیتی نیازمند احیا و تقویت هستند چرا که خانوادههای سلسلهمراتبی با قدرت بیشتر مردان، موفقتر هستند و در سیاستهای خانواده باید نقش سرپرستی مردان برجسته شود». این پژوهش برفرض رعایت جمیع جوانب علمی، تنها نشان داده است خانوادههای سلسلهمراتبی در ساختار کنونی جامعه، بنا به پنداشت پاسخگویان از زندگی خود، موفقتر هستند. این که نقش سرپرستی مردان باید تقویت شود، از تحقیق بیرون نمیآید و خواست محقق (در اینجا در نقش پیشنهاد دهندهی سیاست) است. ممکن است محقق دیگری بگوید با توجه به این یافته، لازم است مردم با روشهای کاراتر ساختن خانواده با حقوق برابر، آشناتر شوند یا آموزش ببینند. این که از واقعیت علمی چه سیاستی بیرون آید، خود، موضوعی علمی نیست.
این نوع چرخش در همین تحقیق هم رخ داده است: «طبق یافتهها، تحمل ابهام مردم ایران بالا ارزیابی شده است که در مورد زنان بیشتر است. همچنین جمعگرایی نسبتا بالا است اما جوانان کمتر جمعگرا هستند… لازم است جمعگرایی در جوانان کشور تقویت شود. تحمل ابهام بالا هم بیانگر تاب نیاوردن قوانین و ساختارهای از پیش موجود است».
دیده میشود که محقق در مورد جمعگرایی کم، حکم به زمینهسازی تقویت آن میدهد، در مورد تحمل ابهام نظر خاصی ندارد و دیدیم که در مورد مردسالاری، تقویت آن را خواستار شد. بنابراین، مرجع این که گفته میشود وضعیتی باید تقویت شود یا اصلاح گردد، یافتههای پژوهش نیست بلکه رویکرد سیاستگذار است.
نویسنده: لیلا فلاحیسرابی؛ پژوهشگر و تسهیلگر اجتماعی
ماهنامه پیشران (آیندهپژوهی کسبوکار)/مردادماه 98
پینوشت؛
http://css.ir/Media/PDF/1398/01/31/636913564911875575.pdf ا[1]
دیدگاه خود را بنویسید