Project Description

چگونگی صرف زمان

کلید تحلیل اوقات فراغت

اشاره

گذران اوقات فراغت، بیش از هر چیز با مصرف و در مهم‌ترین بخش آن با صر ف زمان که سرمایه‌ای تجدیدناپذیر است سر و کار دارد. اگر زمانی، طبقه‌ی اقتصادی، در تحلیل‌های اجتماعی تعیین‌کننده بود و سپس، جایگاه قدرت و نفوذ یا منزلت اجتماعی نیز مورد توجه قرار گرفت، کم کم این مفاهیم جای خود را در اغلب پژوهش‌ها به سبک زندگی دادند و در مرکز مبحث اوقات فراغت، به عنوان یکی از هویت‌بخش‌ترین قسمت‌های آن،  اوقات فراغت و چگونگی گذران آن قرار دارد.


مصرف و فراغت

مصرف در دنیای امروز امری « انتخابی» و بنابراین «اخلاقی» است. نگرش‌ها، ارزش‌ها و ذائقه‌هایی که ویژگی اعضای  گروه‌های اجتماعی جدید است، از دید آن‌ها اموری جدی و مهم محسوب می شود. گفتمان‌های عمومی معاصرکه در رسانه‌های جمعی، وعظ و خطابه ها و ادبیات معاصر جریان دارد، جدیت ذائقه‌های فرهنگی را به مثابه امور اخلاقی ثبت و کرده‌اند . توافقی نانوشته وجود دارد که سلایق فرد جزو مسؤولیت های اوست و به همین شیوه، مورد قضاوتِ دیگران قرار می‌گیرد. بنابراین ذوق و قریحه با حس هویت در هم آمیخته است. چنین انتخاب‌هایی ماهیت فرهنگی دارند و به بیان دقیق‌تر، بر عرصه‌هایی از زندگی متمرکز هستند که بخشی از فعالیت‌های مربوط به فراغت یا مصرف بوده‌اند. این عرصه‌ها  جزو پیامدهای مدرنیته هستند و جنبه‌های مهم آزادی‌هایی را آشکار می‌سازند که پیـش از این به اقلیـت های بسیار ممـتاز محدود می‌شد (Turner , 1998).

تحلیل مصرف به جای تولید

اهمیت یافتن تحلیل فعالیت‌های مصرفی به جای فعالیت‌های تولیدی، به معنای جایگزین شدن فرض بنیادین مربوط به شالوده تفاوت‌ها و هویت اجتماعی است. ایـن تغییر رویکرد را می توان در متن فرآیندهای اجتماعی دنیای مدرن همچون فراغتی، مصرفی و طبقه‌ی متوسطی شدن، بررسی نمود که در اینجا، فراغتی شدن مورد توجه و تمرکز ماست. فراغتی‌شدن یعنی اهمیت یافتن فراغت در مرکز زندگی انسان امروزی و  دگرگونی رابطه کار و فراغت. در این تحلیل ها به صورتی فزاینده به مصرف ، و نه تولید ، بعنوان تعیین کننده اصلی هویت های معاصر توجه می شود. در این تحلیل ها، جامعه شناسی فراغت  توجه خود را از تقابل کار و فراغت، که اساس پژوهش‌ها و نظریه‌پردازی‌های پارکر بوده است (Parker, 1971 & 1983)، نه فقط به سمت بررسی زمینه‌های اجتماعی دیگری که اکنون مورد توجه روزافزون هستند مثل جنسیت (Deem, 1986; Green 1990) و قومیت (Hebdige, 1979 ; Gilory 1987)  بلکه به سوی خود مفهوم فراغت، گردانده است. براساس این رهیافت، تحلیل های سنتی از این جهت مورد انتقادند که کوشیده‌اند فعالیت‌های فراغتی را از طریق فهم رابطه آنها با ساختار شغلی مورد بررسی قرار دهند. در این بررسی‌ها فراغت به عنوان فعالیت‌هایی که در وقت آزاد صـورت می گیرد، از روی شغـل افـراد تعیین می‌شود.

پارکر: تحلیل فراغت از روی شغل افراد

شاید استانلی پارکر معروف‌ترین نظـریه پرداز موضع تحلیل فراغت از روی شغل باشد (Parker, 1971 and 1983). مطالعه‌ی پارکر به لحاظ ربط دادن کار به درک اعمال فراغتی، بسیار بنیادی است. پارکر مدعی است که نفس ماهیت فراغت به عنوان یک برساخته اجتماعی، فقط در ارتباط با کار قابل درک است. از نظر پارکر، بدون کار فراغتی وجود ندارد و فعالیت های کاری جامعه صنعتی است که موجب توسعه فعالیت های فراغتی می گردد. البته هر تلاشی برای درک پیدایش مفهوم مدرن فراغت مستلزم بررسی پیدایش آن در طول فرایندهای صنعتی شدن است ( Rojek, 1995; De Grazia, 1962 ; Roberts, 1978). همانطور که این نویسندگان نشان داده اند، صنعتی شدن موجب از هم گسیختگی و پاره پارگی فزاینده زندگی روزانه شده است و در نتیجه تفکیک فزاینده‌ای بین ساعات کاری و غیر کاری بوجود آمده است اما کار اصلی پارکر، سنخ شناسی فعالیت های کار و فراغت است که روابط میان انواع الگوهای فراغت را با مشاغل تئوریزه می کند. او سه الگـوی رایــــج را معـــرفی مـی کنـد:

(1)امتـداد

(2) تقابـل

(3) خنثـی بودن (Parker, 1971.99-110).

 در الگوی امتداد، کار و فراغت تقریبـاً غیر قابل تمییز هستند. کار بخش مرکزی زندگی است و علایق کاری بر فراغت  غلبه دارد و در فراغت نیز دنبال می شود. از نظر پارکر چنین الــگویی در میان کسانی دیده می شود که موقعیت شغلی آن‌ها مستلزم بالاترین سطوح تحصیلی و آموزش حرفه ای در جامعه بوده است.

در الگوی تقابل، فعالیت‌های فراغتی در تضاد شدید با فعالیتهای کاری قرار می‌گیرد. این دو فعالیت کاملاً متمایزند و کار کردن اساساً برای تأمین کردن فرصتی برای فراغت است.بنابراین کار اهمیت ثانوی و ناچیزی دارد و سرمایه گذاری اصلی روی فعالیتهای فراغتی صورت می پذیرد. به نظرپارکر این الگو در میان کسانی دیده می شود که در مشاغل غیر ماهرانه ویدی، مثل کارگران خط تولید کارخانه ها، کار می کنند. الگوی خنثی به کسانی مربوط می شود که فعالیتهای فراغتی آنها کاملاً از فعالیتهای کاری شان مستقل است. در الگوی امتداد فراغت بخشی از فعالیت کاری است. در الگوی تقابل اگر چه فراغت و کار در تضاد با یکدیگرند اما فراغت باز هم اساساً بر مبنای همان فعالیتهای کاری تبیین می شود یا معنا و  ساختار می یابد. دراین  الگوی  سوم، فعالیت‌های فراغتی بریده و مستقل از کار فهمیده می شوند.

صرف نظر از نقد فمینسیتی کار پارکر(Deem, 1986; Green et al. 1990)  که آن را « بـه لحاظ جنسی کور» مـی‌دانند، نقیصـه مهـم دیگــــری که در آن دیـده مـی شود. موضع گیری نظری تلویحی است که فراغت  را ضمیمه و دنباله ای از کار می داند: مدل پیشنهـادی پارکـر متکـی بـر نوعی کارکردگرایی اسـت…   که فرض می کند موجودیـت هر الگوی اجتماعـی یـا فعالیتــی  را می توان با کارکرد آن تبیین کرد… و سرانجام او فراغــت را بعنــوان کـارکـردی یا تابـعـی از کـار تعیـیـن مـی‌کنـد (Clarke & Critcher, 1985: 20).

اما رابرتز معتقد است:  هر چند که کار مسلماً بر فراغت اثر می گذارد، امـا این بـرداشت  نیز خطاست که فقط روی روابط مثبت این دو کار شــود و از سایر داده هایی که به استنتاج های متفاوتی می انجامد،  چشم پوشی شود. مشاهده و بررسی تمامی شواهد  و مدارک، « دو ماژدیر» را به این نتیجه رسانده که در کل، جـامعـه شنـاســی فراغت از وابستگی به جامعه شناسی کار و مشتق شدن از آن،  آسیب دیده است (Roberts, 1978: 112-113). به همین ترتیب است که طی سالهای بعدی، شماری از محققان و صاحبنظران نقدی بنیادی و ماهوی از شیوه های رایج پژوهش در مطالعات مربوط به فراغت به عمل آورده اند.

مقاله مرتبط: تحلیل اسناد بالادستی فراغت

نگاه مکاتب انتقادی و تضادگرا به مفهوم فراغت

 مبنای اصلی بسیاری از انتقادها به مفهوم کار فراغت معطوف به شغل، به پرسش کشیدن نفس مفهوم فراغت است. اغلب این انتقادها  از سوی دیدگاه‌های فمینسیتی مطرح شده است کـه نفس تعریف مفهوم فراغت را تعریفی جنسیتی دانسته‌اند (Deem, 1936; Green et al. 1990) و چنیـن تعـریفی بـه نـاچار در فهـم رابطه ای که اکثر زنان با کار و فراغت دارند، محکوم به شکست است. مطالعات متعددی نشان داده اند که فراغت برای زنان فعالیتی مخفی و پنهان محسوب می شود، فعالیتی که در پس انبوهی از فعالیتهای خانه و خانواده پنهان می ماند  (Deem , 1986; Glyptis et al , 1987). از نقطه نظر فمینسیتی تاریخ فراغت همانا تاریخ پدر سالاری است که در آن رشد و گسترش وقت آزاد، یعنی آزاد از کار مزدوری، حق انصاری مردان است نه زنان. پس چنانچه معنای وقـت آزاد، وقـت خـارج از کـار مـزدوری است نظـر دیـم (Deem, 1986) و همکارانش درست است که تجربه زنان از فراغت اساساً تجربه ای درجه دوم محسوب می شود.

چالش دیگری که با تعریف سنتی فراغت به عمل می آید در نظریه انتقادی پا گرفته است. نویسندگان متعددی بر مبنای دیدگاه مارکسیستی استدلال کرده اند که فراغت مفهومی است کــه به پیدایــش کارمــزدوری در جوامع ســرمایه داری مربوط می شود. همــراه بـا رشد کارخانه ها وپرولتاریای شهری است که فراغت مدرن به وجود آمده است. برای این متفکران، همه‌ی تاریخ فراغت چیزی نیست جز مبارزه مستمر بر سر وقت آزاد بیشـتر و فعالیتـهای مربوط بـه آن (Corringan & Sayer, 1985; Jones,1986; Wadvin, 1978).

 از نقطه نظر گرامشی و تحلیل های مبتنی بر مفهوم هژمونی (Gramsci, 1971)  فعالیتهای اوقات فراغت کارگران به عنوان نوعی مقاومت در برابر فرهنگ مسلط عمل کرده اند (Hall & Jefferson, 1976). در این مطالعات نفس مفهوم فراغت موضوع مشاهده قرار گرفته است. بنابراین در تحولی نظری، عوض آنکه فراغت دنباله و استمرار کار دانسته شود، و به موازات کار تحلیل و درک شود، نفس فراغت به عنوان قرارگاه مرکزی تضاد و چالش نگریسته می شود و در شکل گیری و بر ساختن هویتهای جمعی اهمیت رو به افزایش می یابد (Hebdige, 1979). این مضمون در کار روژک (Rojek, 1985 and 1995) بسط بیشتری یافته است. او در بحث درباره فراغت استدلال می کند که تقویت رابطه بورژوازی با فراغت، شکلی از فراغت ایجاد می کند که بیشتر به کنترل عواطف و بدن علاقمند است تا لدت بردن آزادانه از تفریحات. روژک نیز همانند تحلیل گران نو مارکسیست ، توسعه تفریحات عقلانی و ایجاد سازمان های پیشاهنگی را در وهله اول، گرایش به کنترل و انقیاد می داند تا خواهش نفسانی و کامجویی. اما روژک  استدلال خود را بر اساس مفهوم مدرنیته پیش می برد نه از طریق تحلیل نو مارکسیستی هژمونی فرهنگی. همین تحلیل نقش فراغت در مدرنیته و رابطه آن با هویت بورژوایی است که نشانگر افزایش اهمیت فراغت در جامعه معاصر می باشد.

بوردیو: تمایز و تشخص نمادین در اوقات فراغت

این استدلال هیچ جا پرورده تر و پخته تر  از کاربوردیو (Bourdieu, 1984) در کتاب « تمایز (Distinction)» نیست. همانطور که خود بوردیو در دیباچه‌ی آغازین کتاب بیان می‌کند که این کتاب از پایه به بسط مفهوم وبری پایگاه (status) یا منزلت (stand) می پردازد. بوردیو استدلال می کنـد که تمایزهای اجتماعی را می توان در مجموعه متنوعی از اعمال اجتماعی مشاهده کرد؛ از جمله اعمالی که بطور سنتی مربوط به فراغت می شوند مثل تعطیلات، ورزش‌ها، مطالعه، موسیقی، سینما و سایر ذوق و ذائقه‌ها و قریحه‌ها. به عقیده بوردیو این زمینه ها را می توان به لحاظ میزان سرمایه‌های اقتصادی و فرهنگی کسانی که در آنها جای دارند مورد بررسی قرار داد و نقشه اجتماعی و فرهنگی و موقعیت اجتماعی و خط سیر اجتماعی آنها را در جامعه ترسیم کرد. رهیافت بووردیو به خودی خود چندان تازگی ندارد و چنـدیـن منتقـد، « تشخّـص» بـوردیـو را با نظریـه طبقـه مرفـه وبـلن (Veblen, 1925) مقایسه کرده‌اند و تشابه آن‌ها را از جهت تاُکید بر اهمیت نمادین فراغت و رابطـه آن با منـزلت، خـاطر نشـان ساخته اند.

 امـا بـوردیو در «تمایز» به مضـامینی می‌پردازد که نتایج مهمی برای مناقشه  درباره طبقه، فرهنگ مصرف داشته اند. این مناقشه ها بر اساس تلاش‌هایی شکل گرفته است که تغییرات فرهنگی معاصر را به عنوان حرکت از دنیای اجتماعی مبتنی بر روابط  گروه ها ،  طبقات و افراد با ابزار  تولید ، بـه دنیـایی کـه در آن روابــط بـا ابـزارهای مصـرف تبیین کننده اصلـی به شمـار می آید، درک می کنند. بنابراین در بحث از فراغت باید در نظر داشت که فراغت به صورت توجــه فــزاینده به حوزه‌هایی از زندگی اجتماعی که بیرون از دنیـای کـار و شغــل قـرار می گیـرند نظریه‌پردازی شده است.

مقاله‌های مرتبط:

فراغت و هویت

اخیرا به فـراغت بـه عنـوان عامل ایجاد هویت اجتماعی اهمیت داده می‌شـود و همین موضوع، توجه فزاینده‌ای را از سوی تحلیل‌گان فراغت و زندگی فراغتی به خود جلب کرده است. تحلیل فراغت برمبنای شغل به طور فزاینده ای بی‌اهمیت‌تر شده است. اینک در ایجاد هویت اجتماعی و دست کم برای بخش بزرگی از طبقات متوسط جدید، نظام‌های ارزشی جدیدی که بر اساس مصرف به جای تولید استوار است، جایگزین ارزش‌های مرتبط با اخلاق اجتماعی می‌شود. این نوع دگرگونی، با اکثریت یافتن طبقه‌ی متوسط در جوامع امروز پدید آمده است. طبقه‌ی متوسط، با تقلید از طبقه‌ی ممتاز، این وضعیت را سبب شده است. یکی از وجوه اصلی تجملات نخبگان ممتاز که طبقات متوسط آن را مناسب حال خود دانسته است، فراغت و تفریح با سرگرمی هایی که اوقات آزاد را پر م‌کند.

از نیم سده پیش به این سو، بازی‌ها و جشن‌های محلی ( به‌ویژه در اروپای مدرن) به تدریج توسط عرضه تجاری نمایش  و موسیقی، ورزش، بازی و غیره به کنار زده شدند (Burke , 1978).  با گسترش شهربازی‌ها ، شهرک‌های تفریحی و مراکز توریستی و مانند آن‌ها در سراسر جهان این روند شتاب گرفت. فرایند تجاری شدن فراغت ، از قرن 19 به بعد به رشد خود ادامه داده است تا جایی که در اواخر سده‌ی بیستم و تا امروز حتی کودکان نیز به منزله اشیاء زینتی یا نوعی فراغت تازه، موضوعی برای ولخرجی های والدین شده‌اند (Plumb , 1983; 286) جوزف کمپل ، اسطوره‌شناس مشهور گفته است: لذت‌جوییِ فرهنگ مصرف‌گرای مدرن باید به منزله تکاپویی برای استقلال لذت و معنا در وســوسـه‌های بی پایانی فهمیده شود که بازار ارائه می دهد. منطق دوران مدرن این است که مُد نه بهره‌گیری غیر عقلانی بلکه جست‌وجویی وجودی در پی تمایز و فردیت در بطن فرهنگی ناسوتی غربی است (Campbell , 1987).

بر این اساس، هویت شخص در جهان امروز چیزی نیست که در نتیجه‌ی عضویت‌های گروهی یا تداوم کنش‌های اجتماعی فرد، به او تفویض شده باشد بلکه فرد باید آن را بطور مداوم و روزمره بیافریند و در فعالیت‌های خود  بصورت بازاندیشانه (سگالنده) یا تأملی مورد حفاظت و پشتیبانی قرار دهد. دیگر این که ، فعالیتهای فراغتی و مصرفی یکی از ابزارهای اساسی است که فرد به وسیله آن روایت معینی از هویت شخصی را محفوظ می دارد ، و در عین حال «خود» یا «ضمیر نفسانی» او نیز از ورای همین روایت از سوی دیگران درک و قضاوت می شود.

با چنین اهمیت هنجاری و معناهای نمادینی که برای مصرف در شکل گیری هویت‌های شخصی و گروهی در دنیای امروز دیدم، می توان چنین استنتاج کرد که: « خصوصیات فرهنگی اعضای یک جامعه مدرن کلان‌شهری مثل تهران به کمک موقعیت یا ویژگی‌های ساختاری آنها قابل تبیین نیست». ناتوانی در تبیین ساختاری بدان معناست که در هر گروه بندی شغلی ، طبقاتی ، محلی ، یا هر گروه‌بندی دیگری بر اساس عوامل ساختاری ، بیش از آن که شاهد سازگاری و انسجام ارزش ها و نگرش‌ها باشیم ، با ناهمگونی و تنوع دیدگاه ها و ارزش ها روبرو خواهیم شد (چاوشیان، 1381). این ناهمگونی پژوهشگران را وا می‌دارد که به جای تحلیل طبقاتی، شواهد عینی موجود را نه تنها به شواهد ساختاری که به علل گفتمانی نیز مرتبط سازند.

جمع‌بندی: فراغت از دیروز تا فردا

ار مجموع آنچه گفته شد، دوگانه‌ای نظری را به صورت ایده‌آل‌تایپ می‌توان در نظر گرفت.

از یک سو، اوقات فراغت به معنای زمان باقی‌مانده از کار است. برای مثال در مورد نوجوانان و جوانان، اغلب به جای زمان کار، با زمان آموزش روبه‌رو هستیم و اوقات فراغت به معنای زمانی است که فرد از آموزش رسمی فارغ شده است یعنی به امور آموزشی مرتبط با مدرسه و دانشگاه نمی‌پردازد. در این رویکرد، هدف آن است که بهترین امکانات برای این زمان‌ها در نظر گرفته شود. نظریات چپ، به بازتولید وضعیت طبقاتی در این زمان می‌پردازند و نظریه‌های کارکردی، به فراهم ساختن امکانات تفریحی، ورزشی و آموزش‌های فوق برنامه. نظریه‌های هویتی نیز به به دلیل ساخته‌شدن هویت مصرفی، بر اهمیت اوقات فراغت در جوامع امروزی تأکید دارند.

اما از سوی دیگر، ارقات فراغت را می‌توان نه‌تنها بخشی از سبک زندگی، بلکه آمیخته با زندگی فرد دید به گونه‌ای که از زندگی فراغتی می‌توان سخن گفت. در این رویکرد، جامعه‌ی امروزی می‌کوشد همه‌ی امور را فراغتی کند و کار و فراغت، جداشدنی نیستند. نه‌تنها کار، بلکه همه‌ی امور زندگی به فراغت آمیخته هستند. در این دیدگاه، چپ‌گرایان به بسته‌های شغلی قابل خرید برای طبقات مرفه و بسته‌هایی کمترفراغتی یا سرگرمی‌های پوچ برای طبقات پایین و بازتولید وضعیت طبقاتی به این ترتیب می‌پردازند. نظریه‌های کارکردی، رضایت افراد از فراغتی شدن امور را در چگونگی ایفای نقش آنان در جامعه مورد بررسی قرار می‌دهند و این که چگونه جامعه‌ی فراغتی یا سرگرمی‌شدن کار، توانسته است دوگانه‌ی کار و سرگرمی را کنار زده و نظم اجتماعی نوینی را به بار آورد. به این ترتیب، می‌توان انتظار داشت که کارهایی با سرگرمی بیشتر یا فراغتی‌تر، مشتریان بیشتری داشته باشند و به دیگر سخن، پاداش بهتری محسوب شوند و مشاغلی که کمتر بُعد سرگرم‌کننده دارند، کمتر و کمتر شوند و در عین حال، نصیب افرادی با شایستگی‌های کمتر از نظر سیستم شوند. نظریه‌های هویتی در این رویکرد، از هویت‌های سیالی سخن می‌گویند که در مردمان جامعه به دلیل جست‌وجوی مشاغل فراغتی، سکونت‌های فراغتی، ارتباطات فراغتی و دیگر ابعاد آمیخته با فراغت و به‌طور کلی، زندگی فراغتی یا زندگی سرگرم‌کننده پدید می‌آید. جهان فراغتی، رهاورد جهان دیجیتال امروزی است. جهانی که کار متکی به نیروی انسانی را کمتر و کمتر می‌کند.

بنابراین، ما با دوگانه‌ای مفهومی روبه‌رو هستیم که دومی با جامعه‌ی امروزی سازگارتر است. تحلیل اولی، طبقاتی‌تر، شغل‌محورتر و هویتی‌تر است اما دومی مبتنی بر سبک‌های زندگی، سرگرمی‌محور و اشاعه‌ی گفتمانی است. قرار گرفتن در هر سوی این دوگانه‌ی مفهومی، اثرات ویژه‌ای را دارد. از نظر پشتیبانی نظری سیاست‌گذاری‌ها، نگاه اول به پژوهش‌هایی در مورد زمان اوقات فراغت در گروه‌های مختلف، در نظر گرفتن امکانات لازم برای این اوقات و سنجش رضایت شهروندان وابسته است و رویکرد دوم، به سنجش میزان فراغتی بودن امور مختلف اعم از شغلی، ارتباطات، حمل و نقل، مصرف، آموزش و غیره و سرانجام، پیشنهادهایی برای فراغتی نمودن امور جاری می‌انجامد. این دوگانه‌ی مفهومی را می‌توان در تصویر زیر خلاصه نمود:

 چنان که مشاهده می‌شود، در یک رویکرد، فراغت در حاشیه‌ی زندگی دیده می‌شود یعنی شغل (در مورد اغلب نوجوانان و جوانان، تحصیل) متن زندگی است و فراغت گرچه بسیار مهم است در حاشیه قرار می‌گیرد و در نتیجه، با زمانی که برای ورزش، بازی، دید و بازدید، خواب و استراحت گذاشته می‌شود، یعنی امور زمان بی‌کاری، سنجیدنی است و در نتیجه، هدف سیاست‌گذار، دولت و کل بخش عمومی هم باید بهبود امکانات به منطور بهینه‌سازی شیوه‌ی صرف این زمان باشد. این یک سوی ماجراست.

در سوی دیگر، که از نظر زمانی هم به دهه‌ی پایانی سده‌ی بیستم میلادی و سده‌ی حاضر باز می‌گردد، زندگی به طور کلی امری آمیخته با فراغت دیده می‌شود. اگر چنین باشد، هر سازمان در بخش عمومی، باید به تناسب امکانات خود، ابعاد مختلف زندگی و در واقع سبک‌های مختلف زندگی شهروندانی که هدف سیاست‌ها یا برنامه‌های آن سازمان هستند را بسنجد، آنگاه به تناسب خواسته‌های آنان، سیاست‌گذاری و برنامه‌ریزی کند.

زندگی فراغتی”

ماهنامه پیشران شماره آبان‌ماه 98

 

در ایده‌آل تایپ زندگی فراغتی، برخلاف ایده‌آل تایپ فراغت در حاشیه‌ی زندگی، برنامه‌هایی خاص به عنوان فراغت تدوین نمی‌شود بلکه متناسب با سبک زندگی مردم، کوشش می‌شود کنش‌های روزمره، فراغتی‌تر شوند. چنین نگاهی، برای سیاست‌گذاران، آینده‌پژوهان، اهالی کسب‌وکار و دیگران نیز همچون تحلیلگران، پیامدهایی دارد: سیاست‌های فراغت را دیگر بخشی جداگانه از زندگی کاری نباید دید بلکه حضور فراغت را جاگیر (Embed) در زندگی مردم و سیاست‌های سازمانی باید ردگیری نمود.

نویسنده: صادق پیوسته؛ مدرس دانشگاه و پژوهشگر
ماهنامه پیشران (آینده‌پژوهی کسب‌وکار)/‌آبان‌ماه 98