Project Description

کپی نابرابر با اصل

اشاره

وقتی برای اولین بار با وب‌سایت ویرگول1 مواجه شدم ظاهر زیبا و ساده آن به سرعت نظرم را جلب کرد با خودم گفتم چقدر خوب که بالاخره یک سایت ایرانی برای تولید محتوا راه‌اندازی شد که در آن خبری از بنرهای تبلیغاتیِ زرد و چشمک‌زن نیست و با اولین کلیک روی صفحه با فوران پنجره‌های پاپ‌آپ2 مواجه نمی‌شویم. ویرگول امروز دیگر جای خود را در میان وبلاگ‌نویسان، تولیدکنندگان محتوا و صاحبان کسب و کارِ نوپا باز کرده است. اما در این یادداشت می‌خواهم شما را با نسخه‌ی اصلی و جهانی این سرویس آشنا کنم که ویرگول از آن الگوبرداری کرده است و نشان می‌دهم که چرا نسخه‌ی ایرانی در کپی، چندان هم موفق نبوده و تنها به ظاهر اکتفا کرده و در فهمِ انگیزه‌ی اصلی این‌گونه سرویس‌ها ناکام مانده است. سرویس مورد اشاره‌ی ما وب‌سایت میدیِم3 است. در این وب سایت می‌توانید به انبوهی از متن‌ها و ایده‌ها در مورد موضوعات مختلف و از منظری تازه دسترسی پیدا کنید. اما برای اینکه بتوان با چگونگی شکل‌گیری وب‌سایتی مثل میدییم آشنا شویم باید اندکی به عقب باز گردیم.

در مورد کلمه «میدیِم» که در این یادداشت استفاده شده باید گفت شاید راحت‌تر بود که از این واژه به شکل مدیوم بهره می‌بردیم که در فارسی مصطلح است اما تلفظ صحیح کلمه، قربانی راحتی استفاده می‌شد. هم اکنون در زبان فارسی رایج است که برای اشاره به سایت امِزُن (amazon.com) از کلمه آمازون استفاده می‌کنیم اما باید مراقب بود که در زبان انگلیسی از این عادت پیروی نکنیم چون کسی متوجه منظور ما نخواهد شد. به هر حال، شکل نزدیک به تلفظ درست، ترجیح داده شد.


در قرن بیست و یکم، روزنامه‌ها که روزگاری وسیله‌ای برای ارتباط افکار آزاد و عقاید بودند رفته رفته به دایناسورهای قرن جدید تبدیل شدند و در سرتاسر جهان یکی بعد از دیگری ورشکست شده یا تیراژ و تعداد صفحات خود را به حداقل رسانده‌اند. در امریکا تنها از ابتدای سال 2007 تا ابتدای سال 2010 بیش از 35 هزار شغل روزنامه‌نگاری از بین رفت و حداقل 166 روزنامه، انتشار کاغذی خود را متوقف کردند. بسیاری از روزنامه‌ها نیز تا امروز، تعداد صفحات خود را کاهش داده‌اند. تبعات بحران اقتصادیِ صنعت روزنامه در امریکا بسیار جدی است و حتی بر روزنامه‌های قدیمی و معتبر امریکا نیز تاثیر گذاشته است. بدهیِ روزنامه‌ی نیویورک تایمز بعد از کاهش نصف ارزش آن از 2007 تا 2009 به بیش از 1.1 میلیارد دلار رسید و در سال‌های اخیر روزنامه‌های معتبری نظیر لس‌آنجلس تایمز، واشنگتن پست و شیکاگو تریبیون به مرز ورشکستگی رسیده‌اند. درست مانند همین وضعیت در اروپا، کانادا و استرالیا هم برقرار است به عبارت دیگر صنعت چاپ و نشر کاغذی در کشورهایی که نرخ آزادی رسانه در آن‌ها بالا است و دولت دخالت کمتری در این صنعت دارد، روزگار خوبی را سپری نمی‌کند.

وضعیت در ایران قدری متفاوت است با وجود محدودیت‌ها، ممیزی‌ها، تحریم‌ها و مشکلات اقتصادی، اعطای مجوز و تیراژ رسانه‌های چاپی در طول 120 سال گذشته کم و بیش روند رو به افزایشی داشته است. در آغاز قرن بیستم و در سال 1278 هجری شمسی، ایران تنها دارای 12 نشریه بود که در پایان قرن در سال 1378 تعداد آنها به 360 عدد رسید4 و تنها 20 سال بعد یعنی در سال 1398 به استناد سامانه‌ی جامع رسانه‌های کشور، فقط تعداد روزنامه‌ها و هفته‌نامه‌های دارای مجوز در کشور به 1773 عدد می‌رسد. با این که فشار تحریم‌ها و گران شدن کاغذ و چاپ باعث شده است که روزنامه‌های قدیمی و معتبری چون همشهری، ایران، اعتماد و شرق تعداد صفحات خود را کم کنند و نفس‌شان به شماره افتاده اما برخی روزنامه‌نگاران معتقدند که روزنامه‌ها و نشریات محلی که مخاطب چندانی ندارند همچنان به کار خود ادامه می‌دهند چراکه به نوعی تبدیل به روابط عمومی ادارات دولتی شده‌اند. مشکلات مالی نشریات چاپی را وادار کرده تا هر کدام از یک جناح سیاسی طرفداری کنند، واقعیت‌های جامعه را نادیده بگیرند و در یک کلام با خبر کاسبی کنند.

بعد از شروع بحرانِ روزنامه‌ها در ابتدای قرن بیست و یکم، بازیگران این صنعت نیز بیکار ننشستند و به دنبال مهاجرت مخاطبان به سوی رسانه‌های برخط و دنیای اینترنت و به طبع آن سرازیر شدن تبلیغات به همان سمت، روزنامه‌ها نیز انتشار محتوا در اینترنت را آغاز کردند و توانستند از طریق حق عضویت و تبلیغات درآمد کسب کنند. تا سال 2015 روزنامه‌ها همچنان در حال گذار بودند و ضربه‌های سنگینی از این دگرگونی‌ها متحمل شدند اما با پشتوانه روزنامه‌نگاری قویتر و تولید محتوای دست اول نسبت به رقبای دیجیتالی توانستند کم کم سهم خود را از تبلیغات و حق عضویت به دست آورند به طوریکه در این سال به استناد World Press Trends درآمد فروش نسخه‌های دیجیتالِ روزنامه در جهان با 30 درصد افزایش به 3 میلیارد دلار و درآمد حاصل از تبلیغات دیجیتال با 7 درصد رشد به 9.3 میلیارد دلار رسید. در طول سال‌های بحرانِ روزنامه‌نگاری، اهالی رسانه برای ادامه‌ی حیات وارد حوزه‌های جدیدتری شدند و کارهای بسیار متنوعی را تجربه کردند مثلا در ایران از روزنامه‌نگاری به سفالگری و کافه‌داری و خرید و فروش عسل و عرضه‌ی انواع دمنوش رسیده‌اند. اما همچنین این بحران بسیاری را بر آن داشت تا کار خود را در اینترنت و با وبلاگ‌نویسی ادامه دهند و حتی برخی در کنار شغل جدید در اوغات فراغت حضور برخط خود را گسترش دادند.

حال باید دید حال و روز اینترنت در زمانه‌ای که همه توجهات به آن سو می‌رفت چگونه بود. با انقلاب دات کام انبوهی از وب سایت‌های تجاری برای معرفی و فروش محصول و توسعه کسب و کار اینترنتی به راه افتاد اما از آن طرف هم چندین پایگاه اینترنتی برای تولید و نشر محتوای غیرتجاری به وجود آمد مانند وردپرس که پلتفرمی برای وبلاگ‌نویسی و راه‌اندازی رسانه‌های خبری/تحلیلی است و ویکی‌پدیا بزرگترین دانشنامه بشری که با همکاری کاربران برخطِ جهان ساخته شده است. در ایران نیز دو پلتفرم وبلاگ‌نویسی به نام بلاگفا و پرشین‌بلاگ به مدد نویسندگان فارسی زبان آمد. همچنین به همراه این جریان یک کارآفرین موفق به نام اِوِن کلارک ویلیامز5 از بنیان‌گذاران شبکه اجتماعی و ریزبلاگِ توییتر، پلتفرم بلاگر را راه‌اندازی کرد. با وجود همه این تلاش‌ها اما روزنامه‌ها، تولیدکنندگان محتوای با کیفیت و وبلاگ‌نویسان رفته رفته عرصه را به تولیدکنندگان محتوای تجاری و بازاریابان محتوایی واگذار می‌کردند، کاربران نیز هزاران ساعت از وقت خود را در شبکه‌های اجتماعی پرسه می‌زدند اما لزوما اطلاعات خوبی به دست نمی‌آوردند یا خوشحال‌تر نبودند. پلتفرم‌هایی که قرار بود صدای عموم مردم را رساتر کنند عملا به محلی برای جولان دادن افراطی‌ها و سلبریتی‌های مبتذلِ جویای توجه به هر قیمتی تبدیل شد. دور تا دور صفحاتِ وب پر شد از تبلیغات چشمک‌زنی که لزوما هیچ ارتباطی به محتوای وسط نداشتند. کاربران از خودکشی خود فیلم گرفتند و در اینستاگرام و فیس‌بوک به اشتراک گذاشتند، گروه‌های خلاف‌کار بعد از رد و بدل فحش‌های رکیک در شبکه‌های اجتماعی، دعوای خود را در میدان شهر به صورت زنده پخش کردند. در توییتر گویی باران اسیدیِ ریز و مداوم از توهین و تحقیر بی‌توقف بر سر مردم می‌بارد. حجم توهین و تهدید برای برخی آنچنان ناآشنا و سنگین است که تحمل زندگی غیر ممکن می‌شود (بعد از حمایت احمدی‌نژاد از علیرضا افتخاری خواننده محبوب سالهای دهه هفتاد، حجم فشار افکار عمومی خواننده را به جایی می‌رساند که برای خودکشی طنابِ دار خریداری می‌کند). دنیای اینترنت با ادامه همین روند و در نهایت با انتخاب یک شومنِ لمپن به نام ترامپ به مدد شبکه‌های اجتماعی به ریاست جمهوری قدرتمندترین کشور جهان به تاریک‌ترین دوران خود رسید.

ویلیامز روزی معتقد بود اگر هرکسی بتواند آزادانه صحبت کند و اندیشه و ایده‌های خود را با دیگران به اشتراک بگذارد آنگاه جهان خود به خود به جای بهتری تبدیل خواهد شد. و خوب مثل همیشه ایده‌های آرمان‌گرایانه اغلب خسارت‌هایی جبران‌ناپذیر بر جای می‌گذارند و ویلیامز حالا کاملا قانع شده است که «اینترنت خراب و از کار افتاده است». او در این فکر تنها نیست اخیرا بسیاری از کارمندانِ پیش‌کسوت گوگل، فیس‌بوک و دیگر غول‌های فناوری نیز بیان کرده‌اند که محصولاتی که آن‌ها در ساخت‌شان نقش داشته‌اند بیش از اندازه اعتیادآور و برای جامعه مخرب هستند. رهبران این صنعت نظیر مارک زاکربرگ و جَک دورسی مدیر توییتر نیز عمیقا تحت تاثیر اتفاقات چند سال اخیر نظیر سوء استفاده از اطلاعات شخصی کاربران و حجم فزاینده‌ی آزار و اذیت در شبکه‌های اجتماعی قرار گرفته‌اند. فیس‌بوک هزاران ناظر برای پایشِ پخش ویدئوهای زنده استخدام کرده و با سخت‌گیری‌های توییتر هم‌اکنون گزارش‌های آزار و اذیت مقداری کاهش یافته است. خطای بزرگ ویلیامز و سایر رهبران و پیشروانِ جوانِ دنیای اینترنت در دره سیلیکون ناشی از غفلت در شناخت انسان‌ها به مثابه موجوداتی خاکستری با درونی انباشته از تناقضات، اشتباهات، بدی‌ها و خوبی‌ها و مهم‌تر از آن، پیچیدگی‌های جوامع انسانی است و حالا این مدیران که قدم در میانسالی گذاشته‌اند می‌بینند که نتیجه تلاش‌هایشان توسط گروه‌هایی با نیت‌های وحشتناک و ضدبشری مصادره شده است.

ویلیامز با راه‌اندازی وب سایت میدیِم در سال 2012 سعی کرد با این موج مخرب مقابله کند. او در بیانیه‌ی کوتاهی که برای نیویورک تایمز ارسال کرد6 سعی نمود راه‌حلی را که به نظرش رسیده بود، به سادگی بیان کند و در مقابلِ انتقادهای شدیدی که این روزها به فناوری وارد می‌شوند پاسخی ارائه دهد. نظر به اهمیت این بیانیه و از آنجا که این متن نوشته‌ی یکی از مدیران موفقی است که سال‌ها در مرزهای فناوری فعالیت کرده است، آن را در اینجا با هم مرور می‌کنیم.



حالا در سرویس میدیِم کاربران می‌توانند با پرداخت ماهیانه 5 دلار به مقالات برتر و گزینش شده‌ی ویراستاران دسترسی پیدا کنند، و نویسندگان از طریق این کاربران بازخورد مثبت و به تبع آن مبلغی در حد چند سنت دریافت می‌کنند این بازخورد از طریق آیکونِ «کف زدن» امکان‌پذیر است و اگر کاربر تعداد بیشتری کف بزند مبلغ بیشتری به حساب نویسنده واریز می‌شود. شاید در ابتدا تصور شود که این مدل تجاری محکوم به شکست است و دوام نخواهد داشت اما باید توجه داشت که با آموزش کاربران می‌توانیم نوعی از فرهنگِ حمایتِ مالی را توسعه دهیم تا مردم خودشان در حمایت از محتوای مفید و باکیفیت، فعالانه نقش داشته باشند. به نظر می‌رسد میدیِم در این راه موفق بوده است به طوری که در سال گذشته، این وب سایت ماهانه 80 میلیون بازدیدکننده داشته و درآمد آن هر سه ماه 50 درصد افزایش یافته است.

در این سوی جهان مدیران وب‌سایت ویرگول نیز گویا همان دغدغه‌ی آقای ویلیامز را دارند. به استناد گزارش ویرگول در سال 1397 به نظر می‌رسد آمار بازدید و تعداد کاربران این وب‌سایت به طور تصاعدی افزایش یافته است اما نکته‌ای که ویرگول را از نسخه اصلی دور می‌کند در مدل تجاریِ آن است. مدل تجاری میدییم دو وجه دارد یکی مربوط به خوانندگان مطالب است و وجه دیگر بر روی نویسندگان و تولیدکنندگان محتوا تمرکز دارد. میدیِم از یک طرف با گلچین هوشمند مطالب، تازه‌ترین مطالب مورد علاقه خوانندگان را در دسترس آنان قرار می‌دهد و از طرف دیگر با نشر و پیشنهادِ مطالبِ نویسندگان و پرداخت مبلغ به آنان (که از طریق بازخورد مثبت و پرداخت پولِ از طرف خوانندگان فراهم آمده)، کاربران وجه دوم را نیز به ادامه فعالیت قوی و مستمر تشویق می‌کند. اما در ویرگول تنها به یک وجه مدل که همان خوانندگان است توجه می‌شود و به نظر می‌رسد این سایت به وجه دیگر یعنی نویسندگان و تولیدکنندگان محتوا کاملا بی‌توجه است. در صفحه‌ی نقشه‌ی راه آینده‌ی سایت، امکاناتی که در حال حاضر روی آن کار می‌شود و امکاناتی که در آینده به سراغ آن خواهند رفت نمایش داده شده است اما در هیچکدام از آیتم‌ها نشانی از رویکرد سایت برای درآمدزاییِ نویسندگان مشاهده نمی‌شود و این خود نشان از عدم برنامه‌ریزیِ مسئولان سایت برای وجه دوم مدل تجاری دارد.

به این ترتیب با وجود حرکت رو به جلوی ویرگول نسبت به سرویس‌های قدیمی نظیر بلاگفا و پرشین‌بلاگ، همچنان جای خالی یک سرویس محتوامحور که پشتیبان نویسندگان باشد احساس می‌شود. در صفحه‌ی معرفی ویرگول می‌خوانیم: «ما اعتقاد داریم محتوا ارزشمند است. پس این ارزشمندی را با تبلیغ و ایجاد شلوغی خدشه دار نمی‌کنیم.» البته این باوری بسیار ارزشمند است اما سوالی که باقی می‌ماند این است که نویسندگان جدی که حرف تازه‌ای برای گفتن دارند باید با چه انگیزه‌ای در ویرگول مطالب خود را منتشر کنند در حالی که در پلتفرم‌هایی مانند فیس‌بوک و اینستاگرام هم‌اکنون سازوکارهایی برای تبلیغ و کسب درآمد برای تولیدکننده محتوا پیش‌بینی شده است.

همه‌ی تقصیرها اما به گردن مسؤولان ویرگول نیست. در ایران، شتاب‌دهنده کمیاب است اما تا دل‌تان بخواهد سرعت‌گیر داریم. باید توجه داشت که چه موانع متعددی پیش روی صاحبان کسب و کارها در ایران وجود دارد و ریسک پروژه‌ای چون ویرگول بسیار بالاست چرا که همواره باید منتظر دستور مقامات بالاسری چون سازمان فیلترینگ کشور باشد.

به نظر می‌رسد در آینده سناریوی محتمل برای کسب درآمد در سرویس‌های اینترنتیِ محتوامحور به این سه گزینه محدود باشد:

1- کسب درآمد از راه تبلیغات

2- کسب درآمد از طریق حق عضویت

3- کسب درآمد از طریق هدیه‌ی مالی7

توهم سلامت”

ماهنامه پیشران شماره مردادماه 98

 

نکته‌ی مثبت در روش یکم که امروزه نیز بسیار مورد استفاده قرار می‌گیرد این است که شرکت‌های شخص ثالثِ فراهم‌کننده‌ی تبلیغات نسبت به گذشته بسیار پیشرفت کرده‌اند و تبلیغاتی که در صفحه‌ی محتوا ظاهر می‌شود تا حد قابل قبولی مرتبط با متن محتوا است و این شرکت‌ها اگر گزینه‌های بیشتری به کاربر نهایی برای تنظیم نمایش یا عدم نمایشِ تبلیغات ارائه دهند، می‌توانند بیشتر مورد استقبال قرار بگیرند. اما از طرف دیگر این نوع کسب درآمد به وضوح در کیفیت ارائه‌ی مطالب تاثیر می‌گذارد و همین امر روی سطح سلیقه و دانش کاربران در بلند مدت تاثیر بدی خواهد گذاشت.

در روش دوم، تولیدکنندگان محتوا مستقیما از کاربر بازخورد می‌گیرند و سعی می‌کنند با تولید محتوای با کیفیت، مخاطبان خود و در پی آن درآمد خود را نیز افزایش دهند. چالشی که این روش با آن روبرو است رقابت با انواع محتوای آزاد و رایگان است که از راه تبلیغات، کسب درآمد می‌کنند. در نتیجه بازیگران در این روش نیازمند کار دوچندان هستند تا کاربرانی را که سال‌ها به طور رایگان به اطلاعات دسترسی داشته‌اند را به این مدلِ جدید جذب کنند.

روش سوم مزیت‌های هر دو روش قبلی را دارد. هم کاربران به صورت رایگان به اطلاعات دسترسی دارند و هم سرویس ارائه‌ی اطلاعات نیازی به نمایش تبلیغات ندارد. اما برای موفقیت در این روش باید مدت‌ها فرهنگ‌سازی صورت بگیرد و یک درصد اندک ولی قابل قبولی از کاربران به آن سرویس تعلق خاطر و حتی تعصب داشته باشند. در این مدل نیازی نیست که کاربران فداکاری کنند و تنها کافی است درصد کوچکی از کاربران ماهیانه به اندازه‌ی پول خرید یک فنجان قهوه یا یک عدد پیتزا به سرویس کمک کنند. اما مجموع این کمک‌ها به راحتی ادامه‌ی کار یک سرویسِ تولیدکننده‌ی محتوای با کیفیت را تضمین می‌کند.

 

نویسنده: مجتبی یکتا؛ برنامه‌نویس ارشد
ماهنامه پیشران (آینده‌پژوهی کسب‌وکار)/‌مردادماه 98

پی‌نوشت؛

virgool.io ا[1]
popup ا[2]
medium.com ا[3]

[4] حسن فتحی، «چرا روزنامه‌نگاری در ایران موفق نیست؟!»، مجله گزارش، شماره 200، شهریور 1387

Evan Clark Williams ا[5]
https://static01.nyt.com/files/2018/business/Ev_Williams_Document.pdf ا[6]
Donate ا[7]