Project Description

گل و لای می‌آید

عادت به رعایت نکردن قواعد، چه بر سر ما می‌آورد؟

گِل‌گرفتگی: واقعیتی استعاری

سال را با سیل آغاز کردیم. سرانجام امسال چه خواهد شد؟ خانه‌ها، کشتزارها و کارگاه‌هایی که گل گرفته‌اند را چه باید کرد؟ در وضعیت رکود تورمی و در گل‌نشستگیِ دستگاه‌های اجرایی که برای امور جاری عمرانی هم بودجه‌ی کافی وجود ندارد و از دورسو، شیپور جنگ هم به گوش می‌رسد، به‌راستی سرنوشت به گل‌نشستگان چه خواهد شد؟ چندان خوشبین نمی‌توان بود که خود مردم بتوانند چنین مشکلی را به سادگی از سر بگذارنند. دولت نیز همچون سیل‌زدگان، وضعیتی در گل‌مانده دارد. پرسش این است که این همه گل از کجا آمده است؟ مگر نه این که سال‌ها در خشکسالی همه دعای باران خواندند؟ آیا ما دعاگویان، آرزوی استجابت نداشتیم؟


فردا گل است و لای

این مشکل، اجتماعی است! گرچه می‌توان مشکل را سیاسی و اداری پنداشت و درست نیز است، تداوم این مشکل جنبه‌ای اجتماعی دارد. ما به روزمرگی و در واقع، روزمرْگی عادت کرده‌ایم. کارها را بدون پیش‌زمینه و رعایت استانداردها انجام می‌دهیم. نه‌تنها در صنعت و کالاها و خدمات صنعتی بلکه در کسب‌وکارهای سنتی بازار هم همین مشکل دیده می‌شود. چرا کالاها و خدمات ایرانی را اغلب بی‌کیفیت می‌بینیم؟ چرا محیط زیست آلوده و آلوده‌تر می‌شود؟ چرا دانش‌آموزان و دانشجویان، اطلاعات دانش ندارند؟ و چراهای دیگر! پاسخ را همه می‌دانیم و خود را به ندیدن و نشنیدن زده‌ایم. بسیاری از مدیران و رؤسا بدون دانش و تجربه‌ی کافی به کار گرفته شده‌اند به گونه‌ای که از اساس، دیگر شایستگی مهم‌ترین عامل پنداشته نمی‌شود. مهم نیست که این پنداشت عین واقعیت است یا نه. آنچه همگان بپندارند، خود واقعیت است یا به تدریج واقعیت خواهد شد.

در ایران، نه کار بلکه خرید و فروش زمین و واسطه‌گری پول و رفاه بیشتری می‌آورد. بنابراین، منطق تولید کالا و خدمات، دیگر کار نیست. این درد، با مسکن درمان نمی‌شود. جراحی می‌خواهد. ورزش می‌خواهد. بازساختن پیکری نو از این جسم لش را می‌خواهد. میانگین سنی ما از 31 گذشته است و روند رو به تزاید میانگین سنی، واقعیت است. وقت زیادی برای بازسازی باقی نیست. هیچ جامعه‌ی پیری، موفق به بازسازی نمی‌شود. ما طراحی کارخانه‌ها و تأسیسات و بناها و چیزهای دیگر را از خارجی‌ها گرفته‌ایم. نتیجه چیست؟ کارخانه‌های اغلی بدون پالایش آلودگی، تأسیسات ناکارآمد، بناهای نامتناسب با اقلیم! چرا؟ زیرا اهمیت قواعد و قوانین و استانداردها را به واقع باور نداریم. برای قیمت کمتر و راه‌اندازی سریع‌تر و نشان دادن قدرت فردی که در جایگاه مدیریت (فرمانروایی؟) است، بدون رعایت الزامات فنی، ایمنی، محیط‌زیستی و اجتماعی پروژه‌ها را راه‌اندازی می‌کنیم.

سازمان‌های ما، وضعیتی همچون اتحادهای ایلی یافته‌اند! اگر در تمدن ایرانی پس از اسلام و پیش از مشروطه، همواره اهل شمشیر ایلیاتی فرمانروا بودند و کارکنان دیوانی و صدراعظم اجرایی از اهل دانش بودند، اینک و پس از تجربه‌ی مدرنیزاسیون و انقلاب علیه آن، همان روحیه‌ی ایلیاتی حاکم است و دیگر گویا به اهل دانش هم نیازی نیست. دانش امری است نه اجرایی بلکه تزیینی. همین است که فرمانروایی و اجرا همه با تحکم و بدون نظر عمومی و رعایت استانداردهای معمول در جهان پیش می‌رود.

در نهاد آموزش نیز وضعیت همین است. اگر به استانداردهای تعداد استاد به دانشجو، امکانات فضایی و کمک آموزشی، رتبه‌بندی معلمان و استادان و مواردی از این دست بنگریم، خواهیم دید که توسعه بدون رعایت لوازم مشخص توسعه در جریان بوده است. در هر دوره، دستگاه اجرایی و یا حکومتی تشخیص داده است که در وضعیت حساس کنونی که همیشه‌ی وضعیت ما شده است، توسعه‌ای را بدون لوازم و استلزامات آن پدید آورد. بدین ترتیب، به‌گفته‌ی سیدجواد طباطبایی، تخریب ذیل مفهوم توسعه پیاده شده است. مدارس و دانشگاه‌های امروز در ایران، به دلایلی مختلف پیوند مناسب و مؤثر با مسایل جامعه‌ی خود، تاریخ دانش در ایران و جهان، جامعه‌ی علمی جهانی ندارند.

با این مقدمه، می‌توان دید که گل‌ولایی که از سیل آغازین سال احتمالا تا پایان سال جاری، گریبانگیر مردم و ترجیع‌بند متون سخنرانان و رسانه‌ها خواهد بود، گرچه واقعیت جاری اکنون و منجمد ماه‌های آینده است، استعاره‌ای از وضعیت اجتماعی منحط ما در توسعه و امور عمومی هم به شمار می‌آید. اگر ما استانداردهای ساده‌ و حتی قانونی‌شده در لایروبی سدها را رعایت می‌کردیم و با قطع درختان، راه‌‌سازی و ساختمان‌سازی غیراصولی و در مسیل‌ها و مواردی از این دست، محیط زیست را نابود نمی‌کردیم، این مزان از لجن و گل‌ولای با سیل حمل نمی‌شد. بنابراین، این گل‌ولای نه بلای ناگهان امروز بلکه تاریخ سهل‌انگاری و قانون‌شکنی و استانداردگریزی گذشته است که به سوی ما می‌آید. گل و لای می‌آید اما نه از باران سیل‌آسای چند روز آغاز سال جاری؛ می‌آید از سال‌ها روزمرگی و نادیده گرفتن قواعد و اصول کار درست و از درست انجام ندادن کارها. به این ترتیب، این گل‌ولای، استعاره‌ای است و جزیی کوچک است از گل‌ولایی که از تاریخ اشتباهات ما بر ما می‌گسیلد و بر ما منجمد می‌شود و ما را سنگ و بی‌تحرک می‌کند اگر همچنان که بوده‌ایم، بمانیم.

 



 

سال سیل، سال بی‌اعتمادی

پیش از آن که به ماجرای خشکی پس از سیل بپردازیم که بخش دوم و دردناک‌تر داستان است، خوب است اندکی درنگ کنیم و ببینیم آیا می‌شد این سیل را کنترل کرد؟ واقعیت این است که این حجم از بارندگی آن هم در کشوری که چندین سال است به خشکسالی عادت کرده است، دشوار و شاید نشدنی است. با این حال، جدای کنترل پیامدها که پیش از این اشاره شد، خود سیل هم کنترل‌شدنی بود. گستردگی این سیل بیش از هر چیز، با بی‌اعتمادی در ارتباط است! شاید این سخن شگفت‌انگیز بنماید اما با باز کردن گوشه‌هایی از ماجرا، خواهیم دید که هیچ چیز شگفت‌انگیزی در این گزاره وجود ندارد.

واقعیت این است که در جهان امروز، راه‌های زیادی برای پیشگیری از سیل وجود دارد و پیش‌زمینه‌ها و زیرساخت‌های پیشگیری هم کم‌وبیش در ایران وجود دارد. نخست این که ما همسایگانی گرفتار خشکی داریم و اغلب نواحی کشور ما نیز خشک است. فناوری سدسازی و انتقال آب را هم در داخل کشور داریم و هم همسایگانی ثروتمند داریم که مایل به انواع روش‌های انقال آب و خریداری آب هستند. ما نه‌تنها با برخی همسایگان خود روابط مناسبی نداریم که بتوانیم در چنین وضعیت‌هایی از این ظرفیت استفاده کنیم، با همسایه‌ای همچون عراق که روابط خوبی هم با آن داریم، هیچ تمهیدی در این زمینه نیسندیشیده‌ایم. وقتی سدها در حال پرشدن هستند، پمپاژ آب به کانال‌های دیگر، کار پیچیده‌ای نیست.

ما به رغم ویترین‌سازی از فناوری‌های نو مانند بایو، نانو، هسته‌ای و فضایی، سرمایه‌گذاری کافی در ساده‌ترین فناوری‌های سطح پایین و متوسط (لو و مدیوم تک) هم نداریم. دستگاه‌های ارتباطی ساده، کانال‌کشی و لوله‌گذاری، ایستگاه‌های انتقال و توزیع آب، همه‌ی آن چیزی است که به طور فیزیکی لازم است و اندکی دیپلماسی فعال رفاهی و عمرانی. در واقع، غیر از داعش، منطقه‌ی ما گرفتار خشکسالی، غبار، گردوخاک، سیل، زلزله و مسایل طبیعی دیگر نیز است که دیپلماسی فعال برای همکاری و کاهش مشکل در حوادث طبیعی، چاره‌ی آن است. در واقع، گرچه برای باران بسیار دعا کرده‌ایم و با حتی با حوزه‌ی علمیه قراردادهای رسمی برای کار تخصصی روی این ادعیه بسته شده است، چندان به این دعاها اعتقاد نداشته‌ایم که چاره‌ای برای برآورده شدن احتمالی آن‌ها بیندیشیم. سرانجام، حوزه‌ی علمیه می‌تواند تربت مبارکی را بر سیل بیفشاند که شاید آب فرونشیند.

گذشته از این، در داخل کشور نیز ما سدهای زیادی داریم. گرچه ساختن سدهای بزرگ و اعلام رکوردشکنی جهانی در این زمینه به دلایلی همچون دشواری لایروبی، تبخیر سطحی و مانند این‌ها همواره ‌به‌درستی مورد انتقاد فعالان محیط زیستی بوده است، به هر حال تعداد سدها در طول چهار دهه‌ی اخیر، بیش از 11 برابر شده است و بنابراین با همین سدها نیز توان کنترل خوبی وجود داشت و تا حدی هم کنترل انجام شد اما بیش از این امکان داشتیم و نشد. چرا؟ نخست این که کانال‌های انتقال مهمی آب بین مناطق مختلف کشور به وجود نیامد و دلیل آن نیز درگیری نمایندگان مختلف مردم در مجلس و گاهی نیز در دستگاه‌های دولتی بود. به دلیل بی‌عدالتی‌های پدید آمده و حقابه‌های تبعیض‌آمیز و نیز دمیدن رسانه‌ها در جدال منطقه‌ای و استانی، بی‌اعتمادی وسیعی نسبت به این طرح‌ها پدید آمد و همین بی‌اعتمادی‌ها مانع کار شد وگرنه انتقال آب پشت سدهای خوزستان به سد زاینده‌رود که حدود یک سوم آن پر شده است، نشدنی نبود.

همچنین، همین بی‌اعتمادی از رعایت نکردن قواعد و قوانین و همان منطق عشایری و ایلیاتی قدرت که گفته شد، سرچشمه می‌گرفت. اگر به جای فشار افراد، برمبنای قواعد حکم می‌شد، چنین بی‌اعتمادی‌هایی پدید نمی‌آمد. در واقع، بدبینی ریشه‌ی واقعی داشت. مردم شک داشتند و دارند که کانال‌کشی سبب شود در زمانه‌ی خشکسالی هم از اندک آب منطقه‌ای برای منطقه‌ی دیگر برداشت شود. همچنین، نبود قواعد پیروی از یافته‌های مراکز علمی، بی‌اعتمادی بزرگی را پدید آورده است که آن هم مشکل پیش‌بینی و کنترل سیل را جدی‌تر کرد. ناصر کرمی که از استادن اقلیم‌شناس ایرانی است، چندی پیش به دلیل دلزده‌شدن از بی‌توجهی‌های اداری و سیاستی و ناتوانی در اثرگذاری به نروژ رفت و این روزها چهره‌ی او بیشتر در رسانه‌های خارج کشور دیده می‌شود. او و دیگران بارها تکرار کرده‌اند که ما در وضعیت پسانرمال اقلیمی هستیم که ریشه‌های جهانی مانند گرایش و آب شدن یخ‌ها و منطقه‌ای مانند خشکسالی دوره‌ای دارد. گرچه ما در اوایل دوره‌ی چنددهه‌ای خشکسالی هستیم و به تدریج ایران خشک‌تر خواهد شد، در این وضعیت پسانرمال، خشکی‌های طاقت‌فرسا و بارش‌های ناگهانی وجود دارد یعنی اگر چند سال خشکی داریم ممکن است یک سال هم بارش ناگهانی داشته باشیم. بدین ترتیب باید امکانات را برای مقابله با چنین شرایطی آماده کرد. نخست این که با خشکسالی باید کنار آییم و فکر نکنیم بارش امسال مشکل را به‌کلی برطرف کرده است و دوم این که برای بارش‌های ناگهانی یا توفانی آماده باشیم که احتمالا پاییز امسال هم پدید آید.

نه‌تنها به سخنان اقلیم‌شناسان توجه نشد، یعنی استفاده از دانش در اداره‌ی امور نهادینه و ساز و کارهای اجرایی مشخص ندارد، اعتماد به هواشناسی نیز چندان زیاد نبود و اگر بود، باز هم ساز و کار اجرایی آن دقیق نبود. برای مثال، گرچه پر شدن سدهای خوزستان در اثر بارش‌ در بالادست و سرچشمه‌ها گزارش داده شد، باز کردن سدها به صورت تدریجی در دستور کار قرار نگرفت و تخلیه‌ی سد با سرعت بالا، آب‌گرفتگی بسیاری از روستاها و کشتزارهای بسیار مهم کشور را در پی داشت. نه‌تنها مردم گرفتار و مستأصل شدند، سودی که از طریق بارش‌ها و رونق تولید کشاورزی ممکن بود عاید کشور شود، با گل‌ولایی که بر مزارع خواهد نشست، به زیانی هنگفت بدل شد.

بنابراین ماجرا در یک جمع‌بندی ساده‌سازی‌شده چنین است: نبود یا عدم رعایت قواعد و به هر حال، جاری نبودن قوانین در عمل، باعث شده است بی‌اعتمادی تداوم یابد و تداوم بی‌اعتمادی، مانع استفاده از ظرفیت‌های موجود و افزایش این ظرفیت‌ها بوده است. این‌ها همه، نعمت باران را نقمت سیل و گل‌ولای تبدیل ساخته‌است.

 

“کسب‌وکارهای ایران در افق 1398”

ماهنامه پیشران شماره اردیبهشت‌ماه 98

 

کلوخ‌ها را چه کنیم؟

سال 1398 سال سیل است و به‌زودی با فرونشستن آب، مشکل بزرگتر که انجماد گِل در خانه‌ها، کشتزارها، کارگاه‌ها، دکان‌‌ها و بازارها است را خواهیم داشت. مردم سال‌هاست با چنین مشکلی روبه‌رو نشده‌اند. رسیدن دوباره به این همه و ازسرگرفتن زندگی پیشین مانند باستان‌شناسی و بیرون آوردن تمدنی است که زیر گل رفته باشد و بسیار کند خواهد بود. شاید بسیاری از روستایی‌ها مجبور شوند دوباره خانه و کاشانه بسازند و البته هزینه‌های هنگفتی برای شخم زدن و بازیابی خاک زراعی لازم است.

شکستن هر مقدار از این گل منجمد، کلوخ‌هایی را پدید می‌آورد. این‌ها را باید همچون آیینه‌ی عبرت حفظ کرد. در کلوخ‌ها می‌توان همچون آینه‌ی جم، خطر رها کردن قواعد و قوانین و سهل‌انگارانه زیستن را دید. از این کلوخ‌ها و مانند این‌ها باید در موزه‌های تاریخ طبیعی کشور نگهداری کرد. اگر چنین موزه‌هایی موجود بود، زمانی که مسیل‌ها بسته می‌شدند و افراد با خود می‌اندیشیدند که ما کجا و در این خشکسالی، سیل و آب‌زیادی کجا، زمانی که افراد می‌گفتند بودجه کم است و لایروبی سیل هزینه‌ی اضافی است، زمانی که افراد می‌گفتند در شرایط تحریم و تهدید و مقاومت، افزایش امکانات شهری و روستایی امدادرسانی بیش از این ممکن نیست و زمان‌ها و زمان‌هایی دیگر، می‌توانستیم به افراد مختلف این کلوخ‌ها را نشان دهیم و بگوییم که روز حادثه خیلی دیر نیست. فیلم‌ها و گزارش‌های این فاجعه را باید در صداوسیما و در آموزش ضمن خدمت مسؤولان مرتبط، به‌طور مستمر نشان داد. تاریخ را باید برای مردم به تجسم در آورد تا بتوانند درک کنند. حافظه‌ی تاریخی، با دیدن و بازدیدن پدید می‌آید. کلوخ‌های دردآور به‌جای مانده، آیینه‌ی عبرت هستند.

 

نویسنده: صادق پیوسته؛ مدرس دانشگاه و پژوهشگر
ماهنامه پیشران (آینده‌پژوهی کسب‌وکار)/اردیبهشت‌ماه 98