Project Description
شهر هوشمند: وسیله، نه هدف!
اشاره
ارتباط وسیله و هدف، از نظر تئوریک بسیار مورد توجه بوده است. با این حال، بهطور ساده این نقطه در تئوریها مشترک است که وسیله باید برای هدف مناسب باشد اما نباید با هدف اشتباه گرفته شود. نشستن وسیله به جای هدف را رابرت مِرتُن جامعهشناس، شعایرگرایی نامیده است یعنی شکل، فرم یا روش امری ارزشمند را به جای آن بنشانیم و بهطور مستقل ارزشمند بپنداریم. در چنین وضعیتی فراموش میشود که تمام ارزش آن روش یا فُرم، به برآوردن یا رساندن محتوا و معنایی است که برای آن در نظر گرفته شده است و اگر آن محتوا یا معنای ارزشمند نباشد، نهتنها وسیله و روش موردنظر ما بیاعتبار خواهد شد که شاید زیانبار نیز شود و پافشاری بر آن، ضد هما ارزش مورد نظر شود. در این یادداشت، سخن از این است که ارزش پنداشتن هوشمندسازی به جای نگرش ابزاری به آن، چه خساراتی را به بار آورده است و احتمالا به بار خواهد آورد.
شعار هوشمندسازی
هوشمندسازی، شعار فناوریپرستان شده است. فناوری پرستی یعنی این که آینهی سیاه را وانهیم و پیشرفت فناوری را راه رهایی و خجسته سرنوشت محتوم و شکوهمند بشر ببینیم. در ایران، فناوریپرستی احتمالا فراگیر باشد. شاید گفته شود که برای چنین فرضیهای باید مطالعاتی صورت گیرد. درست است اما این گزاره را که «در آینده فناوری این مشکل را حل میکند.» بسیار شنیدهایم تا حدی که گویی باوری ایمانی و آخرالزمانی به آن وجود دارد. کمتر کسی به ارزشبار بودن فناوری توجه دارد و معمولا چنین فرض میشود که فناوری اقتضایی ندارد و تنها عاملان بدسرشت با نیتهای پلید هستند که از فناوری ضد اهداف صلحدوستانه و رفاهی برای بشر استفاده میکنند. از این نظر، اگر بپذیریم در جامعهی ما گفتمان مسلط هم تودههای مردم و هم نخبگان علمی و فنی در مورد فناوری، رهاییبخشی فناورانه است، همهی نقدهایی که وجه تاریک فناوری را نشان دهند، نوعی از آگاهیبخشی به شمار میآیند. اینک به هر سو که بنگریم، تقدس واژهی هوشمندسازی و رهاییبخشی آن به شکلهای ساده و نمادین پیش چشم است. برای نمونه، روزهای 19 و 20 آذر ماه 97 دومین همایش «تهران هوشمند» در برج میلاد برگزار شد. عبارت شهر هوشمند، شعار زیبا و مد روزی بود که سبب شد مانند اغلب همایشهای دیگر در این زمینه، هیچ پیامد منفی از هوشمندسازی در این همایش مورد بحث قرار نگیرد. اما آیا ممکن است چنین عبارت زیبایی، واجد چهرهی پنهانی باشد که چندان هم زیبا نیست. موضوع از پیامد منفی فراتر است و به نشستن ابزار هوشمندسازی به جای هدف باز میگردد.
هوشمندسازی به مثابه هدف
هوشمند بودن شهر، هدف است یا وسیله؟ احتمالا پاسخ این پرسش بدیهی به نظر میرسد که هوشمندسازی، از جنس فناوری است و وسیلهای است برای برآوردن نیازهای انسان در جهت بهتر زندگی کردن اما همین استدلال بدیهی در مورد عبارت «تهران شهر هوشمند» رعایت نشده است. در گفتمان حول این ایده، چنان نمایانده شده است که انگار هوشمند کردن تهران هدفی بهخودیخود ارزشمند است. بهجای آن که اهدافی اجتماعی مانند شهر شادی، شهر خلاق، شهر عدالت، شهر اخلاق، شهر مهربانی و از این دست موارد به عنوان صفت اصلی شهر برگزیده شوند و هوشمندی، روشی برای رسیدن به آنها باشد و هوشمندسازی به مثابه راهکاری فناورانه برای این اهداف اجتماعی مطرح شود، خود فناوری هوشمندسازی به مثابه هدف، نمایانده شده است. گویی وقتی هوشمندی باشد، ناچار دیگر صفات پسندیده هم پدید خواهند آمد. این توهم است. اشتباه گرفتن وسیله با هدف توهم است. اما چرا این توهم پدید میآید؟ این پرسش دو پاسخ دارد: پاسخ خوشبینانه و پاسخ بدبینانه.
پاسخ خوشبینانه
در حالت خوشبیانه درباب چراییِ هدف شدن فناوری در کشور، به چیرگی اندیشهی تکنوکراتیک، تفکری که فناوری را حلال همهی مشکلات و عملا مساوی با توسعه می داند، و بروکراتیزه یا اداری شدن آن برمیگردد. این اندیشه را در حضور چیرهی تفکر مهندسی و مدیریت تمرکزگرا در نهادهای تصمیمگیری و طرد تفکر اجتماعی میتوان دید. افرادی که دارای این اندیشه هستند، گرچه معمولا نیتهای خیری دارند اما به دلیل نوع تفکر، درک پیچیدگی جهان اجتماعی را وا مینهند. بروکراتی که حل همهی مشکلات را در تدوین اسناد جامع، قانون و شیوهنامهها میبیند و تکنوکراتی که در پاسخ به هر مشکل جهان، جز نوعی از توسعهی فناورانه به عنوان راه حل چیزی ندارد، از اساس اهمیت جهان اجتماعی را نادیده گرفته است لذا هرچند نیتهای این افراد، که جایگاه اشتباهی را اشغال کردهاند، خیر است، اندیشهی آنان به نتایج خیر منتهی نمیشود و سرانجام، ما را به سمت جهنم رهنمون میشود. جادهی جهنم با حسن نیت سنگفرش شده است. نمونههای اینگونه تفکر هم بسیارند. خودرویی که قرار بود ما را سریعتر به مقصد برساند و زندگی ما را راحت کند اکنون ما را در آلودگی و ترافیک اسیر کرده است. تلفنهای هوشمندی که قرار بود ارتباط انسانی را تسهیل کنند، اکنون ما را بیشتر منزوی و معتاد به خود کردهاند. سازمانها و قوانینی که قرار بود حلال مشکلات باشند، اکنون خود بخش بزرگی از مشکل هستند که به عنوان بروکراسی میشناسیم. در واقع، راه حل، خود، به مشکل تبدیل شده است. منظور در اینجا نه مخالفت با فناوری، بلکه نقد خوشبینی بیش از اندازه به آن و مهمتر، نقد جهیدن فناوری از جایگاه وسیله به هدف است.
پاسخ بدبینانه
یک پاسخ هم این است که مدیران محترم، آدرس غلط میدهند. قصد آنان، منحرف کردن افکار عمومی از مشکلات واقعی شهر، همچون ترافیک، آلودگی، آسیبهای اجتماعی، بیکاری و مانند اینها است. آنان با وجود تجارب بسیار و با این که میدانند فناوری در ساختار نامناسب، راه حل مشکلات نیست، شبهمسالهی هوشمندسازی را به شکل پروپاگاندا مطرح میکنند. در واقع هوشمند نبودن تهران نه مسالهی واقعی شهر و شهروندان بلکه مسالهی بروکراتها و تکنوکراتها است که براساس اقتصادسیاسی پشت چنین مفاهیمی، ایجاد شده است. آنها هوشمندسازی را همچون راه رهایی از مشکلات و همچون هدف شهر نمایش میدهند. همان گونه که پرجمعیتشدن، توسعهی جغرافیایی، صنعتیشدن و مانند اینها در زمانهایی، هدف غایی تصور میشد و گروههایی نیز دارای منافع مشخصی در این زمینهها بودند. به هر حال، این مفاهیم به دلیل مد روز بودن و تهی بودن از محتوای واقعی و خنثی بودن از این نظر که به چگونگی حل مشکلهای واقعی نمیپردازند، هیچ دردسری هم برای هیچکس فراهم نمیکنند. جز خریدن وسایلی برای هوشمند کردن شهر، ستادها، معاونتها و پستهای جدیدی که ایجاد میشود، سرانجام مشخص نیست که از هوشمندسازی چه میخواهیم و مانند موارد دیگر، این یکی هم به بهبود کیفیت زندگی مردم منجر نمیشود و ناچار در تحقیقات بعدی هم مینویسند که هوشمندسازی ما کژ و کوژ بود و هوشمندسازی واقعی این نبود وگرنه هوشمندسازی اصلی که در اروپا انجام شده است، چه دستاوردهای نیکی که نداشته است.
هیولای فرانکشتاین
ایدههای فناورانه همچمون شهر هوشمند که پیش از ایجاد، به نظر بسیار جذاب و خوب به نظر میرسند ظرفیت تبدیل شدن به هیولا را دارند. مری شلی در رمان معروف خود، داستان دانشمند جاهطلبی را روایت میکند که باهدف ارتقای توانایی انسانها و خلق انسانهایی نیرومندتر با استفاده از اعضای بدن انسانهای مردهای که از دانشکدههای آناتومی و قبرستانها جمعآوری میکند و به کمک فناوری، موجودی را خلق میکند. این موجود که قرار بود بهتر و قویتر باشد و به انسانها کمک کند، هیولایی میشود که دست به نابودی انسان میزند. فناوریهایی همچون هوشمندسازی، با وجود نیت خیر پشت آنها، ظرفیت تبدیل شدن به هیولایی برای کنترل انسانها را دارند. در رمان، هیولا به دانشمند میگوید؛ تو خالق منی اما من ارباب توام، اطاعت کن!
اینک شهر هوشمند نیز نخستین ارزشی را که در خود دارد، کنترل است. در شهری که روابط قدرت در آن بسیار نابرابر است و تصمیمگیریها به دست گروههای خاصی است و جامعهی مدنی جدید چنان که باید توسعه نیافته است، انتظار داریم که هوشمندسازی به کار چه کسی آید؟ آیا بسیاری از شهرهای ما با گروه گذاشتن آیندهی آنها صنعتی نشدهاند؟ آیا فناوری بسیار سودمند راهسازی، یکی از عوامل تخریب محیط زیست نشده است؟ آیا فناوری نجاتبخش چاههای عمیق، به خشکاندن ریشهی کشاورزی در بسیاری از شهرها نینجامیده است؟
فصل تازهی رویش تجهیزات
در هر فصل از خیالهای رهایی شهر با فناوریهای تازه، بخشی از محیط زیست، محیط زندگی اجتماعی و منابع مختلف شهر، صرف هدفی واهی شده است. فناوری هدف نیست. شهروندان باید در فرآیندی از مشورت و ارتباط نهادمند، به چشماندازی برای شهر خود برسند و برای رسیدن به آن چشمانداز، فناوریهایی را برگزینند و مثلا در هر مرحله به اندازهای، شهر را هوشمند کنند و برای این فناوری هزینه نمایند. شعار شهر هوشمند اما فراتر از اینها است. گویی شهر قرار است هوشمند شود و خود به خود تصمیم به رشد و شکوفایی بگیرد. هوشمندی اما در بهترین حالت، صفتی خنثی است که شکفتن هیچ چیز جز چشمک عناصر دیجیتال بر گیسوان دودگرفتهی این شهر را نشان نمیدهد.
نویسنده: علی چاپرک؛ مدرس دانشگاه و پژوهشگر
ماهنامه پیشران (آیندهپژوهی کسبوکار)/مهرماه 98
دیدگاه خود را بنویسید